الفلک الجاریة

اخلاق و عرفان در پرتو ثقلین از استاد جرجانی

الفلک الجاریة

اخلاق و عرفان در پرتو ثقلین از استاد جرجانی

بسم الله الرحمن الرحیم. این وبلاگ برای آشنایی با مطالب اخلاقی استاد جرجانی حفظه الله تدارک دیده شده تا در آینده هیچ سخنرانی از نظر مطلب خام در نگرانی و غصه نباشد و در هرجای دنیا بتواند از این مطالب متقن و کلیدی برای منبر خود بهره برداری کند.
بایگانی
دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ق.ظ

شب شام غریبان امام باقر علیه‌السلام

(1394/6/30شب پنجم جلسه ثقلین به‌مناسبت شهادت امام باقر علیه‌السلام شب شام غریبان و شب  سه‌شنبه)

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین والصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله وسلم والسلامُ علی علی ابن ابی طالب و آله الطیبن الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدین.

اما بعد، عَنِ الثمالی عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: ارْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اسْلامُهُ و و اُعِینَ علی ایمانِه وَ مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَقِىَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ و لو کانَ فِیما بَینَ قَرنِهِ الی قَدَمیه ذُنوبً حَطََهَا اللهُ عَنهُ، و هی اَلوَفاء بما یجعلُ لله علی نفسه، و صِدقُ الِّلسان مع الناس، و الحَیاءُ مِمَّا یَقبَحُ عند الله و عند الناس، و حسنُ الخُلق مع الأهل و الناس. بحارالأنوار، ج66، ص380، ح38، باب 38- جوامع المکارم و آفاتها و ما یوجب الفلاح و الهدی.

وجود مقدس امام باقر علیه‌السلام فرمودند: چهار خصلت است که اگر این چهار خصلت در کسی قرار بگیرد و صاحب این 4 خصلت بشود، متصف به‌این چهار صفت بشود، اسلامش کامل می‌شود، می‌شود مسلمان کامل و ناقص نیست، و این 4 خصلت او را برای حفظ ایمانش هم کمک می‌کنند. معین خوبی است این چهار خصلت برای حفظ ایمان. کار سومی که این چهار خصلت می‌کنند، گناهان و معاصی انسان را محو می‌کنند و پاک می‌کنند از بین می‌برند. کار چهارمی که این چهار خصلت می‌کنند این است که انسان خدا را ملاقات می‌کند در حالی که خداوند از او راضی است، رضایت خدا را این آقا به‌دست آورده است، و کار پنجمی که می‌کند، و لو کانَ فِیما بَینَ قَرنِهِ الی قَدَمیه ذُنوبً خَطََهَا اللهُ عنه؛ این است که اگر از کف سر تا قدم‌ها، تا انگشت پاها و کف پاها، انسان اهل عصیان و گناهان باشد، خدا همه اینها را باطل می‌کند و از بین می‌برد. منحط یعنی سقوط کرده، از بین رفته، از درجة اعتبار ساقط شدن.

خب قطعاً وقتی که این نوع روایات برای مردم خوانده می‌شود، برای بعضی از مؤمنین یک اشکالی پیدا می‌شود. به‌قول ما طلبه‌ها اینجا إن قلتَ ایجاد می‌شود. باشد عیبی ندارد. آن ایراد این است که این 4 خصلتی که این پنج خصوصیت را دارد: همة گناهان را از بین می‌برد، ایمان و اسلام را کامل می‌کند، خدا از او راضی می‌شود، و گناهانش منحط می‌شود، آیا حق الناس را هم شامل می‌شود یا نه؟ حق الناسی که خیلی روی آن تکیه شده است.

جنازه‌ای را آوردند که پیغمبر بر آن نماز بخواند، به‌ایشان گفتند در ضمن این آقا خیلی هم دیون و حق الناس به گردنش است. پیغمبری که رحمة للعالمین است، فرمود که من نماز نمی‌خوانم. این آقا چرا با دیون مردم مرده؟ نباید کوتاهی می‌کرده، من نماز نمی‌خوانم. چرا به‌گردنش بوده؟ باید ادا می‌کرد. جنازه روی زمین ماند. بازماندگان و ورثة میت هم چیزی نداشتند و دستشان خالی بود. پیغمبر این را هم می‌دانست. جنازه مدتی بر زمین مانده بود. مقداری معطل شدند. پیغمبر ایستاده و مردم ایستاده‌اند که یک مرتبه دیدند حلّال مشکلات علی ابن ابیطالب آمد جلو و صدا زد: یا رسول الله، نماز بخوانید من دیونش را ادا می‌کنم. دیونش به گردن من. عجب ضامن خوبی، خوشا به حال آن بدهکاری که علی علیه‌السلام بفرماید من هستم. حضرت فرمود: علی جان، تو همیشه مشکل‌گشا بودی. یا علی! تو را به‌جان زینبینت، به‌جان حسنینت، به‌جان فاطمه‌ات، قسمت می‌دهیم در موقع مرگ ما هم اگر دیونی گردن ما بود، بیا و ضامن ما بشو، ضامن خوب‌ها شدن مهم نیست، علی جان! بیا ضامن ما بدها بشو. نظیر این قصه‌ها را زیاد داریم. تا زمانی که دیون این آقا را ادا نکردند، حضرت نماز نخواند.

اگر این آقا ایمان نداشت، اگر مؤمن نبود، اگر مسلمان نبود، اگر معتقد به‌خدا نبود آیا علی ضامنش می‌شد؟ ابدا. پس اینجا هم اسلام و دین به دادش رسیده. اگر انسان هم مؤمن باشد و اسلامش درست باشد، حتی‌الامکان سعی می‌کند حق‌الناس به‌گردنش نباشد. بعضی از اعتبار اجتماعی‌شان، اضافه و بیشتر استفاده می‌کنند. بعضی حتی سنی هم از آنها گذشته، یک وام‌های کلانی می‌گیرند که باید تا سی سال بپردازند. تو از کجا مطمئنی که تا چند سال دیگر هستی تا این وام را بپردازی؟ انسان حواسش جمع باشد.

در روایت داریم که قرض کردن مکروه است، انسانی که مقروض است، رک بگویم همانند زن حیض است. وجه تشبیهش را نمی‌دانم. از عبادت می‌ماند، چون زن حیض نمی‌تواند نماز بخواند، ولی باید وضو بگیرد، سجاده را پهن کند، رو به‌قبله بنشیند. ساعات نماز بی‌کار نباشد. تنبلی و سستی نکند. شیطان فریبش ندهد. حالا که این ده روز نماز ندارد، بخوابد، نسبت به‌نماز بی‌تفاوت باشد. این اشتباه است برای زن‌ها. استحباب مؤکد است، دستور داریم که زن در آن دورانی که مشکل دارد، وضو بگیرد، سجاده پهن کند، ذکر بگوید. به‌مسجد هم نمی‌تواند برود. داخل خود حرم هم نمی‌تواند برود. مگر بعضی از رواق‌های اطرافش، که آن هم بعضی از بزرگان می‌گویند چون نازل منزلة مسجد است، آنجا هم نمی‌تواند برود. دست به‌خط قرآن هم نمی‌تواند بزند. ببینید چقدر محرومیت‌ها پیدا می‌کند که حکمت الهی است. ولی برای او گناه نمی‌نویسند. اگر آنجا زن آرزویی داشته باشد خدا اجرش را می‌دهد. اگر زنان اعتراض می‌کنند که چرا؟ ما چه جرمی کردیم در آن دوران مشکل زنانه نماز نخوانیم، دست به قرآن نزنیم؟ چرا، خدا به‌شما اجر می‌دهد. تا هفت آیه می‌توانند بخوانند، با پارچه‌ای با دستکشی به‌قرآن دست بزنند اشکالی ندارد. ولی نشستن در سجاده و ذکر گفتن کار عبادت می‌کند. خدایی که جای دیگر از تو نماز را خواسته، اینجا دعا و ذکر را خواسته. هر دو یکی است، هر دو صورت عبادت است. قرض، غُصه شب است و ذلت روز. مرتب در روایات مزمت شده. تا آنجایی که انسان امکان دارد قرض نکند، حالا یک وقت قرضش برای خانه‌دار شدن است، بنده خدا، مسکن ندارد، گرفتار است، برای عروسی پسرش، جهاز دخترش مانده؛ این مسئله‌ای نیست، اینجا جایز است. از آن طرف قرض کردن شدیداً مذمت شده، اما قرض دادن خیلی ثواب دارد، فضیلت دارد، تمجید شده که اگر کسی قرض بدهد، قرض دادن ثوابش از صدقه هم بیشتر است. انسانی که صدقه می‌دهد از پولش می‌گذرد، ولی کسی که قرض می‌دهد به‌پولش برمی‌گردد. اما چرا باید هجده برابر و بیشتر ثواب ببرد؟ علتش این است که صدقه ممکن است به‌جایش داده نشود، مثلا! طرف مستحق نباشد هرکس آمد گفت من فقیرم، نباید کمک کنی. باید برایت محرز شود. اگر یقین نداری خیلی کم بده. ناامیدش نکن. چون در روایت داریم: بِرَدٍّ جَمیلٍ أو إعطاءٍ یَسِیرٍ (فیما ناجی الله إلى موسى علیه‌السلام: أکرِمِ السائلَ إذا أتاکَ بِرَدٍّ جَمیلٍ أو إعطاءٍ یَسِیرٍ)، الکافی، ج‏۴، ص۱۵؛ یا به‌عطای کمی، یا کم هم نگذاری، مثلاً بگویی ببخشید معذورم. پس می‌گویند از این طرف از کسی قرض نگیرید، از آن طرف می‌گویند اگر کسی هم مضطر شد، به‌او بدهید. قرض آن‌قدر ثواب دارد که خدا تابلو زده در عرش، بر درب بهشت که اگر کسی قرض داد، این‌قدر ثواب دارد. وقتی کسی مؤمن می‌شود، ایمانش کامل می‌شود، سعی می‌کند برای زراندوزی و برای زیاده‌طلبی قرض نکند. مگر گرفتار شود. مرتب افراد می‌آیند. می‌گیرند و از خیرین و از بانک‌ها و نمی‌دهند، می‌خورند پول مردم را. گاهی کربلا و مکه هم می‌روند اما برنمی‌گردانند. قبل از آن‌که انسان به‌آن فکرها باشد، باید حق مردم را رد کند.

امام حسین در شب عاشورا فرمود: آی مردم! اگر کسی حق الناس، دیون مردم  به‌گردنش است، نماند اینجا، کشته شدن در رکاب من امام حسین هم دیون مردم را ادا نمی‌کند.

شهادت در رکاب پیغمبر و امام غوغا می‌کند، اما اینجا دیگر از کار می‌افتد.

پس اگر کسی این چهار خصلت را کسب کرد، خداوند این توفیق را به‌او می‌دهد که یا سراغ حق‌الناس نرود، یا اگر رفت به‌فکر ادا کردن باشد، یا اگر خدایی نکرده مرد، چون قصدش دادن بوده، یک علی نامی پیدا بشود که ضامنش بشود. یک شیعه علی پیدا بشود.

یکی از علمای بزرگ را که من می‌شناختم که در یکی از شهرها امام جمعه هم بود، خیلی اهل تقوا و ورع بود، مقروض شده بود، نه برای خودش، برای امور دینی و حوزه علمیه و کارهای دیگر. روزهای آخر عمرش هم فهمیده بود که می‌میرد. وصیت کرده بود تا دیون مرا افراد ادا نکرده‌اند، مرا دفن نکنید. یکی از بزرگان شهر رفت کنار جنازه گفت نماز بخوانید من دینش را دا می‌کنم. بعد جنازه را دفن کردند. وقتی کار برای خدا باشد، بالأخره یک‌نفر پیدا می‌شود.

تو نیکی میکن و در دجله انداز                  که ایزد در بیابانت دهد باز.

اما گاهی بعضی افراد پول مردم را می‌گیرند، بعد ثروت خودشان را به‌نام فرزند و همسر می‌زنند، خودشان را خلع ید می‌کنند. بعد در دادگاه قسم می‌خورند که ندارم، تقصیر اقتصاد کشور است و فلان و فلان. با هزار دلیل و ترفند و کلک و حقه‌بازی، مال مردم را بالا می‌کشند. این چه ایمانی است؟ چه تشیعی است؟ چه امام زمانی است؟ چه جلسه‌ای است؟ این است که آلوده شده تمام غذاهای ما به‌این مسائل، دعاهایمان مستجاب نمی‌شود، معنویت کم شده، روح از مجالس رفته. آن نورانیت و صفای سابق کو؟ امام حسین که عوض نشده، امام باقر که عوض نشده، قرآن هم که عوض نشده، ما عوض شدیم. وقتی ما عوض شدیم نعمت‌ها هم تغییر می‌کند. اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم.

حالا دقت کنید من دو مرتبه می‌خوانم:

عن ابی جعفر الباقر محمد بن علی علیه‌السلام:  قال الباقر علیه‌السلام: ارْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ؛ چهار خصلت است که در هر کسی این چهار خصلت باشد، کَمُلَ اسْلامُهُ؛ مسلمان واقعی است، و اُعین علی ایمانِه؛ و خدا به‌ایمانش کمک می‌کند، وَ مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ؛ گناهانش هم پاک می‌شود، وَ لَقِىَ رَبَّهُ؛ خدا را ملاقات می‌کند وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ؛ خدا از او راضی است، و لو کانَ فِیما بَینَ قَرنِهِ الی قَدَمیه ذُنوبً خَطََهَا الله عنه؛ اگرچه زیاد هم باشد، خدا از او حط می‌کند همه گناهانش را، این چهار خصلت که پنج تأثیر دارد، نماز شب نیست، زیارت امام رضا نیست، کربلا نیست، روضه گرفتن هم نیست، ده دیگ شله دادن هم نیست، حسین حسین گفتن هم نیست، آن چیست؟

و هی: اَلوَفاء بما یجعل لله علی نفسه، وفاء؛ به‌عهد و پیمان. المؤمن اذا وعد وفا، حدود 15 آیه در قرآن راجع به‌وفای به‌عهد و پیمان داریم، مؤمن سر قولش هست، تخلف نمی‌کند، تمرد نمی‌کند، زیر قولش نمی‌زند، المؤمن علی شروطه، مؤمنین وقتی پیمانی می‌بندند، وفا کنند، فریب دنیا و شیطان را نخورند، شیطان را از خودشان دور کنند. قبل از منبر این کتاب اصول فخری شرح لمعه را مطالع می‌کردم، رسیدم به‌این‌که در رمی جمرات نه شرط دارد، اول نیت، به‌قصد نیت رمی بزند، با عدد مخصوص همان هفت تا سنگ بزند، مباشرت شرط است، کسی دستش را نگیرد، خودش بزند، این سنگ هم باید حَرمی باشد، یعنی از حرم برداشته شده باشد، سنگ باید حَجر باشد مثلا گچ نباشد، سنگی نباشد که با آن قبلا رمی کرده باشند، باید بِکر باشد. حتی‌الامکان باید الوان هم باشد، رنگ‌های متعدد داشته باشد، چقدر زیباست. سنگ‌ها را از مشعر جمع می‌کنند. این‌ها شرط است، یعنی اگر می‌خواهی شیطان را از خود دور کنی، شرط دارد. رمی جمرات در حقیقت تمرینی است که بعد از این‌که از مکه برگشتی، شیطان سراغ تو نیاید. با این نُه تا شرط پدرش را در آوری.

به‌یکی از این آشنایانمان گفتم: رمی جمرات کردی؟ گفت: آری، زدم به‌چشم شیطان، کورش کردم. گفتم مگر چشم شیطان را دیدی؟ گفت: بله که دیدم. حالا مکاشفه شده بود برایش، نمی‌دانم. شیطان را به‌خودمان راه ندهیم.

در آن پیام امام رضا علیه‌السلام که به‌جناب عبدالعظیم حسنی دارد، می‌فرماید: به‌شیعیان ما بگو شیطان را بر خود مسلط نکنند، شیطان می‌گوید: وفای به‌عهد نکن، ولی خدا می‌گوید وفا کن.

و صِدقُ الِّلسان مع الناس، با مردم راست بگوییم، دروغ نگوییم، صداقت داشته باشیم، این صداقت، وفای به عهد و پیمان.

و الحَیاء مِمَّا یَقبَحُ عند الله و عند الناس، حیا کند، طرد کند آن اعمال بد، کارهای زشت که در نزد مردم و در نزد خدا از انجام آن اعمال شرمش می‌آید. کاری که در نزد مردم و خدا زشت است نکند. چون گاهی انسان کارهایی که در نزد مردم زشت است انجام نمی‌دهد؛ چون آبرویش می‌رود، تحقیرش می‌کنند، اعتبارش کم می‌شود، اما در خلوت از چشم مردم، بدش نمی‌آید، کارهایی که مناسب شأنش نیست انجام می‌دهد. ما باید در خلوت و جلوت حیا داشته باشیم. ما در روایت داریم: الحیاء من الایمان، من لا حیاء له، لا ایمان له. (لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ)؛ کافی، ج‏۳، ص ۲۷۶ ؛ حیا از ایمان است، کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد.

در مکانی که کنی قصد گناه                 گرکند کودکی از دور نگاه

شرمت آید ز گنه در گذری                   پردة عفت خود را ندری

شرمت آید ز خداوند جهان                    که بود آگه ز اسرار نهان

 چهارم: و حُسن الخُلق مع الأهلِ و الناسِ. خوش‌اخلاقی با خانواده و مردم. بعضی‌ها اخلاق اجتماعی‌شان خوب است، اخلاق بازاری‌شان خوب است، تاجر خوبی هستند، می‌داند با مردم بداخلاقی و تند‌خویی خریدار ندارد. این اخلاق بازاری و تجاری است. این برای دنیایش خوب است. اما اخلاق آن است که اندرون منزل هم با اهل و عیال خوش‌اخلاق باشد، آن‌هایی که اسیر تو هستنند، ذلیل تو هستند، در تحت فرمان تو هستند، هیچ‌چاره‌ای ندارند، باید با آنها مدارا کنی. اگر مدارا نکند، او ناچار است بسازد. آه و ناله‌اش به‌جایی نمی‌رسد! بچه‌ای که پدر و مادر را آزار می‌دهد، آن مادر چه کار کند؟ خدا می‌داند چقدر پدرها و مادرها از فرزندان شکایت می‌کنند، از جوان‌ها.

یکی می‌گفت این فرزندم هیأتی است، کربلا هم می‌رود، نماز هم می‌خواند، اما بد اخلاق است، نمی‌شود در منزل با او صحبت کنی، زود عصبانی می‌شود، پرخاش می‌کند. جلسات و برنامه‌هایی که به‌ما صبر و حلم و بردباری ندهد، چه سودی، چه ثمره‌ای دارد؟ پس اگر خوش‌اخلاق شدیم با اهل و عیال و با مردم، آن وقت همه کارهایمان درست می‌شود.

شب شام غریبان امام باقر علیه‌السلام، و شب ترویه و فردا شب هم شب عرفه. اگر کسی شب‌های قدر را درک نکرده، باید منتظر شب و روز عرفه باشد. شب شهادت مسلم بن عقیل. قبل از این‌که به‌شهادت برسد، وقتی دستگیرش کردند، چند تا وصیت داشت. اولین وصیتش این بود که من در این شهر بدهکارم، شما این شمشیر مرا بفروشید و دیون مرا ادا کنید. این اولین سرباز امام حسین، این اولین شهید کربلا، می‌گوید: اول دیون مرا ادا کنید. نمی‌گوید من نایب الحسینم، خدا فردا مرا می‌بخشد، لحظه آخر که بردند آقا را بر پشت بام و خواستند سرش را بزنند، و بعد جنازه را بر زمین بیندازند، فرمود: اجازه دهید من دو رکعت نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند و رو کرد به‌طرف مکه،

با زبان حال از بالای بام     گفت: ای شاه شهیدان السلام،

السلام ای خسرو لب تشنگان،

آقا جان کوفه نیا، که کوفیان وفا ندارند،

گر بیایی کوفه مهمانت کنند، در میان کوچه سنگبارانت کنند.

یک وقت هم ببینند بدن بی سر مسلم بن عقیل از پشت بام دارالاماره بر روی زمین قرار گرفت.

بگویم: جناب مسلم بن عقیل، در آن لحظه آخری که می‌خواستند تو را شهید کنند، تمنای آب کردی، اما وقتی خواستی آب بنوشد، دندان‌هایت ریخت میان جام، فرمود گویا قسمت نیست، من نایب‌الحسینم، باید مثل حسین فاطمه تشنه جان دهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۰ ، ۰۹:۵۸
مرتضی آزاد
شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۴۹ ب.ظ

خواجه نصیرالدین طوسی

نمبر یادبود خواجه نصیرالدین طوسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۲۱:۴۹
مرتضی آزاد
شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۴۴ ب.ظ

دو درس امام باقر علیه‌السلام به جابر

(سخنرانی آیت‌الله جرجانی در شبِ دوشنبه 29/6/94 شبِ چهارم دهة اولِ ذیحجه به‌متاسبت شهادت امام باقر علیه‌السلام، جلسه ثقلین)

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربِّ العالمین والصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا أبی‌القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله وسلم، والسلامُ علی علیِّ ابن ابی طالب و آله الطیبن الطاهرین المعصومین و لعنةالله علی اَعدائهم اَجمعین مِنَ الآنَ إلی قیامِ یومِ الدین.

روایتی از قول امام باقر علیه‌السلام رسیده است. این روایت، خیلی مفاهیم بالایی دارد. یعنی نکاتی در این روایت هست که باید با تأمّل و تعمّق و دقت، انسان این مطالب را درک کند و بفهمد. خیلی این روایت، اخلاقی و عرفانی است. آن روایت این است که حضرت؛ امام باقر علیه‌السلام فرمود:

(قال الباقر علیه‌السلام: یَا جَابِرُ اغْتَنِمْ مِنْ أَهْلِ زَمَانِکَ خَمْساً: إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ. [تحفالعقول، ص 291؛ بحارالانوار، ج 75، صص 165-162،ح 1.])

یَا جَابِرُ اغْتَنِمْ مِنْ أَهْلِ زَمَانِکَ خَمْساً؛

به‌خدا این روایت تمام هوی‌ها و هوس‌ها و شهرت‌طلبی‌ها را از انسان می‌گیرد، جلوی ریاکاری و خودخواهیِ انسان را می‌گیرد، یک انسانِ مخلِصی او را می‌سازد.

فرمود: جناب جابر! سعی کن نسبت به‌اهلِ زمانت، پنج‌چیز را خیلی مغتنم بشماری، قدرش را بدانی،

إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ؛

سعی کن که گمنام باشی، دنبال آوازه و شهرت و اسم و رسم نباش، که اگر در بین مردم حاضر شدی، مردم تو را با انگشت اشاره نکنند که او فلانی است، به‌خوبی البته. به‌بدی که حرام است انسان کاری کند که به‌بدی مشهور شود. به‌بدی مشهور شدن که جهنمی است. انسان در بدی، در فسق و فجور ضرب المثل بشود، اینکه حرام و یقیناً جهنمی است. حضرت می‌فرماید سعی کن این‌قدر کارهای خوبت مخفیانه باشد که اگر در جمع حاضر شدی اصلاً کسی تو را نشناسد، و اگر نیامدی از خانه بیرون و رفتی مسافرت، مردم تو را ندیدند، جویای حالت هم نشوند، نگویند فلانی کجا رفت؟ چون اسم و رسمی ندارد. انسان وقتی اسم و رسم پیدا کرد، پنج‌روز مردم نبینند او را، می‌گویند کجا رفت؟ برویم دنبالش. خب حالا یک روایت دیگر داریم که حضرت می‌فرماید: شیعة ما نیست مگر کسی که فی مصرٍ، مصر یعنی همین شهر، عرب به‌منطقه‌ای که بیشتر از صد هزار تا جمعیت داشته باشد عرب به‌آن می‌گوید مصر. شهرها را مدینه می‌گویند. هر شهری مدینه است، شهرهایی که هنوز به شهری نرسیده، می‌گویند بَلده، یا قصبچه. ده هم که روستاست. حضرت فرمود: شیعه ما نیست مگر در یک شهر صد هزار نفری باید به‌خوبی انگشت نما بشود، همه او را به‌خوبی بشناسند. خب این روایت می‌گوید سعی کنید که در یک شهر صدهزار نفری انگشت نما بشوید به‌خوبی، آن روایت می‌گوید سعی کنید کسی شما را نشناسد. با هم تناقص دارد؟

خیر. انسان گاهی خود به‌خود معروف به‌خوبی می‌شود، قصدش ریاکاری و تظاهر نیست، کارهای خودش را انجام می‌دهد. اما این آقا آن‌قدر آدم سالم و خوبی هست که خود به‌خود معروف می‌شود. مثلا یک کاسبی، یک لبنیات فروشی، یک بقالی، یک تاجری، یک جواهرفروشی، یک میوه فروشی دارد جنس‌های خوب و ارزان به‌مردم می‌دهد که مشتری جذب کند، این اشکالی ندارد، اما کمال نیست، یک دام و تله‌ای است، منتها حلال است. صید کرده، ولی حلال است. غش در معامله ندارد، جنس بد به‌مردم نمی‌دهد، کم فروشی نمی‌کند اما قصدش هم خدا نیست. می‌گوید: من باید طوری با مردم برخورد کنم تا جلب مشتری کنم، جنس خوب به‌مردم بدهم این اشکالی ندارد. اما گاهی آدم می‌گوید من کاری به‌مردم و مشتری ندارم، من می‌خواهم کارم خوب باشد، چه مردم بیایند سراغم چه نیایند، می‌خواهم نان خوب به‌مردم بدهم، می‌خواهم ماست و شیر خوب به‌مردم بدهم، هر چه هست می‌خواهم کارم خوب باشد. من کاری با تشکر و قدردانی مردم ندارم، خدا، پیغمبر و ائمه به‌من گفتند کارتان خوب باشد. خیاط کارِ خوب به‌مردم تحویل می‌دهد، آشپزخانه غذای خوب به‌مردم می‌دهد، قصدش آوازه و شهرت نیست، وجداناً می‌خواهد کارش خوب باشد که خدا بپسندد. این نورٌ علی نور است. این خیلی کارش ارزش دارد. حالا خدا می‌آید او را مشهور می‌کند، سر زبان‌ها می‌اندازد، شهرة آفاقش می‌کند، در کشور و دنیا مطرح می‌شود. چه اشکالی دارد؟ می‌شود حاتم طایی. حاتم طایی قصدش خدا بوده، شاید آن زمان مسلمان نبوده، ولی قصدش ریاکاری نبوده، ریاکای نکرده، وجدانش به‌او گفته کار خوب انجام بده. لذا این آقای حاتم رفته به‌جهنم، ولی آتش به‌او کاری ندارد. این خوب است. پس حضرت آنجا می‌فرماید سعی کنند که در یک شهر شیعیان ما در صد هزار نفر باید انگشت نما بشوند در خوبی. نمی‌فرماید تو کاری کن که انگشت نما بشوی، می‌گوید کارت درست باشد خدا خود به‌خود پرده از کارت بر می‌دارد:

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز    که ایزد در بیابانت دهد باز.

به‌خدا، کارِ خوب، آدمِ خوب،  مثل طلا و جواهر است. ممکن است بعد از صد سال این جواهرات و طلاها و عقیق‌ها، زیرکوه‌ها و خروارها سنگ هستند، عاقبت به‌بازار می‌آیند، عاقبت گمنام نمی‌مانند، به‌بازار می‌آیند و دست به‌دست می‌چرخند. ما اگر جواهر شدیم، اگر مخلِص شدیم، اگر باتقوا شدیم، اگر اهلِ توکل شدیم، زن ما، دختر ما اگر محجوبه و با حیا و با حجاب شد، هرکدام از ما اگر خوب بودیم، مثل آن جواهر، عاقبت از آن معدن بیرون می‌آییم و انگشترِ دست اولیاء خدا و علما و بزرگان می‌شویم، سر زبان‌ها می‌افتیم، خدا ما را بیرون می‌آورد. ما چقدر روایت داریم، که شما کار خوب انجام بدهید، پنهانی و برای خدا انجام دهید، خدا این‌کار را می‌کند.

حضرت رضا علیه‌السلام می‌فرمایند: أوحَی الله عَزَّوَجَلَّ إلَی نَّبی مِنَ الأنبیاءِ؛ خداوند به‌پیغمبری از پیغمبران سَلَفَش وحی کرد فردا صبح که از منزل بیرون رفتی، چند کار را انجام بده، اول چیزی که دیدی او را ببلع (بخور)، دوم چیزی که دیدی او را بپوشان، سوم چیزی دیدی او را ناامید نکن، چهارمی که دیدی پناه بده.

عرضم سرِ آن اولی و دومی است. گفت: فردا صبح که از منزل آمدم بیرون دیدم یک شیئی مثل یک کوه بزرگ دارد به‌سمت من می‌آید. گفتم: خدایا، به‌من گفتی این را بخورم، این کوه است چه‌طور آن را بخورم؟ خب باید می‌خوردمش. پس رفتم سمتش. دیدم هرچه به‌سمتش می‌رفتم، این کوهِ به‌این بزرگی کوچک و کوچک‌تر می‌شد تا اندازه یک لقمه شد و آن را خوردم. عجبا! اول یک کوه بود! فردا که سؤال کردم گفتند آن غضب است. آن خشم و غضب، اول که به‌سراغ انسان می‌آید، شما می‌بینید طرف چقدر عصبانی می‌شود، جیغ و داد و فحاشی!. بد چیزی است غضب. لذا پیغمبر صبح به‌صبح از غضب به‌خدا پناه می‌بُرد. و عرضم سر دومی بودکه بحث ما است. دوم چیزی دیدم یک تشت طلا بود، باید دفنش می‌کردم. خاک زمین را کندم و تشت را کردم زیر خاک. تا رفتم، دیدم تشت طلا پرید بیرون. گفتم: چرا آمد بیرون؟ ندا آمد: تو به‌وظیفه‌ات عمل کردی و خاک کردی، حالا برو. فردا که پرسیدم گفتند: آن عمل صالح تو بود، که هرچه سعی می‌کنی آن را پنهان کنی، عاقبت خدا این را برملا می‌کند. وقتی که انسان کار خوب انجام دهد و خدا بشود مبلِّغ او، پس چه نیازی هست که خودمان وارد عمل بشویم؟ چه نیازی هست که ما تبلیغات اضافی کنیم یا برای خودمان یا برای دیگری؟ هیچ نیازی نیست، خدا شاهد است نیازی نیست. ما اگر خدا را قبول داریم، کار تمام است. این خدایی که جواهرات را از قعر معادن و دریا و از زیر کوه‌ها به دست غواصان و مهندسان بیرون می‌آورد، همان خدا قادر است من و توی گمنام را شهرة آفاق کند. اگر خدا هم ما را معرفی کرد، در دعای یستشیر صبح و شب می‌خوانیم: خدایا، کسی که تو معرفش باشی، گمنام نمی‌شود، تو مبلِّغ او باشی، همه کارش درست می‌شود. آن کسی هم که بخواهد غیر تو او را ببرد بالا، خُرد می‌شود و شکسته می‌شود.

تُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. [سورة آلِ‌عمران (3) آیة 26].

جابر! إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ؛

جابر! سعی کن تو دنبال آوازه و شهرت نباشی. اگر در بین مردم ظاهر شدی، شناخته نشوی. تو خیلی مَن مَن نگو.

وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ؛

اگر پنهان شدی، اگر رفتی جایی دنبالت نگردند.

وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ؛

اگر باز در جمعی هم نشستی، با تو مشورت هم نکنند، نظرت را هم نخواهند. چون انسان گاهی از نظر حُبِّ جاه و مقام به‌مرحله‌ای می‌رسد که اگر در جمع نشسته و کسی با او مشورت نکند، می‌گوید به‌من جسارت شد، هیچ رای مرا نخواستند. حضرت می‌فرماید این حالت را از خودت بیرون بیاور. اگر هم با تو مشورت کردند بگو. گاهی انسان از روی مهربانی و دلسوزی، به‌برادرش، رفیقش، همکارش، زنش می‌گوید من بزرگتر توام، با من مشورت کن. این از باب دلسوزی که اشکالی ندارد. از باب خیرخواهی، خیلی خوب است، نه‌از باب این‌که با من مشورت نکنی، به‌من جسارتی شده است. گاهی حب جاه و ریاست انسان را وادار به‌این می‌کند که تو با من مشورت کن. از باب دلسوزی نیست، و خیلی ضرر دارد.

وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ؛

اگر حرفی هم زدی حرفت را قبول نکردند، ناراحت نشوی.

وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ؛

اگر هم دنبال همسر می‌گردی، کسی به‌تو دختر ندهد. این دیگر خیلی عجیب است! چون گاهی بعضی از ازدواج‌ها بر اساس آوازه و شهرت است. مثلاً دختر فلانی را بگیر، پسر فلانی را بگیر. این ازدواج‌ها شِرک است، این ازدواج‌هایی که معیار انسان عناوین و امور اعتباری دنیا باشد، این ازدواج از پایه خراب است. گاهی اتفاقاً ازدواج رخ می‌دهد، انسان دختر کسی را می‌گیرد که دارای شهرت و آوازه است، دختر او را می‌گیرد. یا پسر او به‌خواستگاری دختر فلانی می‌آید. اشکالی ندارد. اما می‌بینید کسانی که دنبال آوازه و شهرت هستند، مجالس آن‌چنانی می گیرند. 500 یا هزار مهمان دعوت کنیم، فلان رستوران باید باشد، فلان‌جا باشد، اگر فلان‌جا باشد کسر شأن است. این‌ها همه شرک است. مثلا غذا می‌دهند برای آوازه و شهرت است. در روایت داریم اگر کسی غذایی را برای آوازه و شهرت بدهد، خدا شاهد است فردای قیامت این غذا چرک و خون می‌شود و می‌گویند باید بخوری. مردم خوردند کیف کردند، این آقا فردا غذا برایش چرک و خون می‌شود. باید بخورد. چرا؟ چون غذایت برای خدا نبوده، برای آوازه و شهرت بوده. کسی لباسی را برای آوازه و شهرت بپوشد، این لباس  آتش می‌شود در تنش. ماشینی را برای آوازه و شهرت سوار شود، این آتش می‌شود. خانه‌ای را برای آوازه و شهرت بسازد، همین طور. این‌ها همه روایت و سند دارد، من بدون سند نمی‌گویم. وزر و وبال برایش می‌شود.

بعد فرمود: (وَ أُوصِیکَ بِخَمْسٍ: إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ، وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ، وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ، وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ؛ فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ الْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ، وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلَافِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ. تحف العقول، ص292.)

وَ أُوصِیکَ بِخَمْسٍ؛ نصیحتت می‌کنم جابر. حالا حضرت به‌چه کسی این حرف‌ها را می‌زند؟ به نزدیک‌ترین شاگردانش. جابر جعفی از اصحاب سِرِّ امام باقر علیه‌السلام است. جابر در زندگی‌اش علم بلایا و منایا می‌دانسته. صاحب کرامات بوده، حالات عجیبی داشته جناب جابر جعفی.

إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ؛

اگر به‌تو ظلم شد، تو ظلم نکن. او ظلم کرد تو هم که ظلم کنی، مثل او می‌شوی. پس عفو کجا رفت؟ بعضی می‌گویند:

ترحم بر پلنگ تیز دندان     ستم باشد روا برگوسفندان

این حرف خوب است، اما کجا؟ تشخیصش کار آسانی نیست. با یک توهین زود مردم را گرگ نکنیم. وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ؛

اگر کسی به‌تو خیانت کرد، تو به‌او خیانت نکن. نگو موشک جواب موشک! جا دارد! او کلک زده ما هم کلک بزنیم. پس چرا خدا در این آیه

وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ [سورة آلِ عمران (3) آیه 54]؛

این‌گونه می‌فرماید؟ این مکر خدا فرق می‌کند. این مکر خدا به‌آن معنی نیست. اولاً مکر در لغت به‌معنی چاره اندیشی است، حالا یا برای حق یا برای باطل. منتها مکری که ما می‌ورزیم، گاهی غلط و باطل است ولی مکر خدا که باطل نیست، خدا وارد است.

وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ؛

اگر کسی به‌تو گفت دروغ می‌گویی، زود عصبانی نشو، یک جمله‌ای او گفته تو چند تا نگو،

در روز عاشورا وقتی امام حسین سران لشکر را خطاب کرد که فلانی، فلانی مگر شما برای من نامه ننوشتید که بیایید کوفه، ما امام نداریم؟ هجده‌هزار نامه برای من نوشتید! با کمال بی‌شرمی گفتند دروغ می‌گویی حسین! خدا شاهد است امام چه گفت؟ به خدا فرمود: سبحان الله، به‌خدا از آن روزی که فهمیدم خدا از دروغ بدش می‌آید، من دروغ نگفتم.

در جمعی پیغمبر نشسته بود. ما به‌این زودی به‌این مقامات نمی‌رسیم. نه اینکه هیچ وقت، نه، ولی خیلی سخت است. آن عرب بی‌ادب پیغمبر را این‌گونه خطاب کرد: انت محمد کذاب؛ محمد دروغگو تویی؟ حضرت با متانت کامل فرمود: محمد من هستم اما دروغگو نیستم. راست می‌گویم، چقدر صبر و حلم! در میان علما گاهی این چنین افرادی را پیدا می‌کنیم. مانند خواجه نصیرالدین طوسی. یک آقایی نامه تند و بی‌ادبانه به‌او نوشت. همه توهینات را کرد و آخرش هم گفت تو سگی. لا اله الا الله. کسی که قبر ایشان در حرم امام موسی کاظم در یک طرف، و در آن طرف قبر شیخ مفید قرار دارد. در جواب، نامه‌ای نوشت به‌این دلیل به این دلیل تو اشتباه می‌کنی. من سگ نیستم. شروع کرد به‌گفتن تمام فرق‌های انسان را با سگ گفتن. این هم می‌شود قبرش مزار، بعد از چند صد سال، روحش را درِ خانَة خدا واسطه قرار می‌دهند و حاجت می‌گیرند.

وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ؛

اگر هم خیلی تعریفت کردند، فریب نخور، خوشحال مباش، غلوها می‌کنند، فریب این حرف‌ها را نخور.

وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ؛

اگر مذمتت هم کردند جزع و فزع نکن.

وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ؛

بنشین فکر کن، هم اگر بد تو را گفتند چه خوب تو را گفتند. اگر چنانچه آن خوبی‌ها که گفتند در تو هست، حمد و ثنای خدا را کن. خدا داده. با خدا دادگان ستیزه نکن. خدا دادگان را خدا داده.

فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ الْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ؛

اگر فکرکردی دیدی آنچه تو را مذمت کردند در تو هست، و تو از حرف حق و واقعیت ناراحت شدی، تو سقوط کردی. این سقوط در نزد خدا عزوجل بدتر از آن عیب و ایراد است. این مصیبت بزرگی است! باید گریه کنی بر این مصیبت. این مصیبت است که انسان عیبی داشته باشد و به‌او بگویند و ناراحت بشود. اگر وجداناً دیدی عیبی در تو هست و طرف مقابل هم به‌تو می‌گوید، بیا این را برطرف کن. چون انسان گاهی می‌گوید که تو مرا خُرد کردی، مرا کوچک کردی، آبرو و حیثیت من را بردی. حضرت می‌فرماید: اگر این عیب در تو هست و هست، تو باید این را برطرف کنی، چرا ناراحت شدی؟

وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلَافِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ؛

اگر هم دیدی آنچه که گفتند باطل بوده و تو مظلوم واقع شدی، چون مردم ظلم می‌کنند در حق انسان، حضرت فرمود: یک ثواب مجانی به‌آسانی نصیب تو شده است. چرا ناراحت شدی؟ او کار خود را مشکل کرده.

یکی از افراد دنبال یکی از علما مفصل بد او را گفته بود. این عالِم یک طبق میوه برای او فرستاد گفت: شنیدم غیبت مرا کردی، تمام حسناتت آمد در نامة اعمال من. دستت درد نکند! من هم گفتم طبق خالی برنگردانیم، یک کمی میوه برایت فرستادیم. چه فرستاده چه گیرش آمده؟

جان عالم به‌فدایت ای امام باقر! این مطالب جز از مصدر وحی، جایی دیگر پیدا نمی‌شود. تمام مغزهای متفکر عالم جمع بشوند، مگر می‌توانند این مطالب را بگویند؟ شما بروید تمام کتب غیر انبیاء را مطالعه و بررسی کنید، آیا این چنین مطالبی را پیدا می‌کنید؟ اصلاً و ابداً.

السلام علیک یااَبا جَعفَرٍ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه، یا وجیها عند الله، اشفع لنا عند الله.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۲۱:۴۴
مرتضی آزاد
سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۵ ب.ظ

آیت الله حسین مظاهری

آیت الله حسین مظاهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۲۰:۳۵
مرتضی آزاد
سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۱ ب.ظ

اطاعت از مخلوق در معصیت خالق

سخنرانی آیت‌الله جرجانی در شب یکشنبه 1394/6/28 شب سوم دهه اول ذیحجه امام باقر علیه‌السلام، جلسه ثقلین

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربِّ العالمین والصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله وسلم والسلام علی علیِّ ابن ابی طالب و آله الطیبن الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اَعدائهم اَجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

اما بعد قال ابوجعفر علیه‌السلام: لا دین لمن دان بطاعةِ مَن عصی اللهَ و لا دین لمن دان بفِریَةِ باطلٍ علی اللهِ و لا دین لمن دان بجهود شیءِ من آیات الله. الکافی، ج2، ص373، ح4، باب من أطاع المخلوقَ فی معصیة الخالق.

همان‌طوری که مستحضر هستید ایام چون متعلق است به‌حضرت باقرالعلوم است، ما هم عرایضمان را پیرامون فرمایشات این بزرگوار عرض می‌کنیم.

یکی از سفارشات امام باقر علیه‌السلام این بود که شیعیان و دوستان و محبانشان را به‌اطاعت و فرمانبرداری پروردگار دعوت می‌کردند که همة موفقیت‌های انبیاء و اولیا و اوصیا و خوبان عالم در اطاعت و فرمانبرداری است.

همان‌طوری که پریشب عرض کردیم، خداوند در آیات متعددِ قرآن، ما را به‌اطاعت از فرمان خودش دعوت می‌کند. مخصوصاً در سوره شعرا که هشت بار این آیه را تکرار می‌کند: فاتقوالله و اطیعون. یعنی در لابه‌لای مطالب که عرض می‌کند، یک چند نکته را بیان می‌کند و این آیه را تکرار می‌کند.

و در سوره قمر شش بار باز در لابه‌لای مطالب این آیه را تکرار می‌کند: فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ.

یعنی آیا گوش شنوایی هست؟ آیا پندگیری هست؟ آیا شنونده‌ای هست؟

موعظه پروردگار این‌گونه است که مرتب مطالب و نعمت‌ها و عنایات خودش به‌ما را بیان می‌فرماید و برای اینکه ما کفور نباشیم و ظلوم نباشیم و جهول نباشیم و انکار نکنیم نعمت‌ها و عنایات را، دائماً تکرار می‌کند که در سوره الرحمن حدود 31 یا30 بار تکرار می‌کند: فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ.

یا آیه وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ. سوره ضحی آیه 11.

خدا یک نعمت به تو داده، بگو. از داده‌هایت بگو. بعضی از مردم فقط از نداده‌ها می‌گویند، شکایت می‌کنند از خدا در نزد خلقِ خدا از نداده‌ها. آن هم نه چیزهایی که خدا باید می‌داده و نداده، نه چیزهایی که خودِ طرف به‌زعم و گمان خودش خواسته، به‌مصلحت و خیر خودش خواسته، ولی خدا که حکیم علی الاطلاق بوده، مصلحت ندانسته و نداده. و او هم از نداده‌ها شکایت می‌کند.

سیره امامان ما این نیست. یک امام را پیدا کنید که شکوه کرده باشد از خدا که خدایا، این را خواستم و تو به‌من ندادی. مملو در زندگی ائمه سؤال و درخواست است. اگر خواسته‌های ائمه را انسان در ادعیه و دعاها بررسی کند، به‌طور قطع عرض می‌کنم که از همه بیشتر ائمه از خدا خواستند و تقاضا کردند، از همه بیشتر خودشان را محتاج‌تر و فقیرتر و مسکین‌تر و مستکین‌تر و بائس‌تر دیدند. مناجات‌ها و دعاهایشان پر از درخواست است. حالا خدا یا داده یا نداده، خیلی چیزهایش را ما ندیدیم شاید نداده باشد، ولی اینها درخواست را عبادت می‌دانند.

اصلاً درخواست از خدا خودش توفیق می‌آورد. گاهی ممکن است درخواست ناممکنی داشته باشی، مثلاً بگویی ای خدا! من دو تا پَر می‌خواهم پرواز کنم بروم کربلا. به‌حسب عادت این محال است، اما همین درخواستش اشکال ندارد، گناه که نیست، می‌خواهم با تو حرف بزنم. یا مثلاً خدایا، من هزار زبان می‌خواهم که با هر زبانی هزار ذکر تو را بگویم. مگر اشکال دارد؟ مگر به‌ملائک ندادی؟ چطور ملائکی که از ما پست‌تر و پایین‌تر هستند به‌آنها دادی؟ مگر خودت نفرمودی (انسان) تو اشرف موجوداتی؟! من هزار زبان می‌خواهم که با هر زبان هزار ذکر تو را بگویم. چه اشکال دارد؟ امیرالمومنین را خدا یک حقیقتی داده که در یک شب، چهل جا بوده و چهل مشکل را حل کرده‌ است.

آقا گفت: در این شک داشتم، در حرم امیرالمؤمنین متوسل به‌حضرت شدم، که چطور ممکن است؟ بعد از توسلم دیدم تمام اطرافم پُر از علی است. هر جا نگاه کردم علی را دیدم.

در یکی از جنگ‌ها از هر کدام از افراد دشمن سؤال کردند چه کسی تو را دنبال می‌کرد؟ می‌گفت: علی مرا دنبال کرده بود. آن‌که به‌غرب می‌رفت، آن‌که به شرق می‌رفت، همه می‌گفتند علی دنبال ما بود. خداوند از این کارها می‌کند. خدایا من می‌خواهم تمام ساعاتم، تمام دقایقم، و لحظاتم بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً. (دعای کمیل) باشد. چه اشکالی دارد؟ می‌خواهم ساعتی از زندگی‌ام بدون ذکر تو، بدون یاد تو، بدون عشق تو نباشد. مگر نمی‌شود؟ چرا نشود. غذا بخورم به‌عشق تو، بخوابم به‌عشق تو، بلند شوم به‌عشق تو، حرف بزنم به‌عشق تو، غضب کنم به‌عشق تو، راضی بشوم به‌عشق تو، می‌شود.

در هر صورت این تقاضا کردن از خدا، حاجت‌ها و تمناها چیز خوبی است. شیطان را از انسان دور می‌کند. به‌عزت انسان می‌افزاید.

فرمودند: همه چیزتان را از ما بخواهید. ما باید اطاعت کنیم. عرضم سر اطاعت و بندگی است. می‌فرمودند: که بعد از نماز صبح، مستحب است ذکرهایی را گفتن من جمله صدبار مستحب است أسأل الله الحورالعین، أسأل الله الحورالعین، أسأل الله الحورالعین. صدبار بگوید حورالعین به‌من بده. بعد بگو من علاقه‌ای به‌حورالعین ندارم اما چون خدا و پیغمبر و ائمه گفتند تقاضا کنید، من از باب اطاعت تقاضا می‌کنم. این خوب است که انسان به‌خواستة خودش نگاه نکند، به سلیقة خودش نگاه نکند. خدایا، من این را می‌خواهم چون تو گفتی و الا  میلی هم ندارم. این گذشتن از نفس و راضی شدن به رضای خداست.

مَن طَلَبَ مَرضاةَ الناسِ بما یُسخِطُ اللّه َ کانَ حامِدُهُ مِنَ الناسِ ذامّاً. الکافی، ج2، ص372، باب من أطاع المخلوق فی معصیة الخالق، ح2.

اگر کسی دنبال رضای مردم، دنبال رضای خودش باشد، خدا را برنجاند، بخواهد رضای مردم را کسب کند، همین مردمی که درود و صلوات برایش فرستادند، مذمتش می‌کنند.

اما برعکس:

و مَن آثَرَ طاعَةَ اللّه ِ بِغَضَبِ الناسِ کَفاهُ اللّه ُ عَداوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ، و حَسَدَ کُلِّ حاسِدٍ، و بَغیَ کُلِّ باغٍ، و کانَ اللّه ُ عزّ و جلّ لَهُ ناصِرا و ظَهیراً؛

هرکسی که خواستة خدا را ترجیح بدهد به‌خواسته خودش، به‌خواسته مردم، نبیند مردم چه می‌گویند، مثلا من می‌خواهم کاری انجام بدهم ببینم خدا گفته یا نه. ولی مردم می‌رنجند، خب برنجند. اگر کسی این کار را کرد، خداوند کمک می‌کند، خوب هم کمک می‌کند، و از شرّ حسد هر حسود و حاسدی او را حفظ می‌کند، از بغی و ظلم هر باغی و طاغی‌ای او را حفظ می‌کند، او را کفایت می‌کند. خدا ناصر و طرفدار و پشتیبانش می‌شود. کسی که خدا از او طرفداری بکند، دیگر از خلق کاری بر نمی‌آید، پشیزی حرف مردم ارزش ندارد.

به‌یک مناسبتی روز تشییع جنازه والده حاج آقای شیخ‌الاسلامی صحبت می‌کردیم، بحث این بود که بعضی از عزیزان به‌خاطر ندانستن مسأله، می‌گفتند صاحبان عزا باید بروند جلوی جنازه! خب این بدعت است در اسلام. ما در شریعت و در طریقت نداریم که جلوی جنازه راه بیفتیم. یا کنار یا پشت جنازه. حالا یک بدعتی گذاشتند. البته اهل سنت این سنت را دارند. در کتب صحیح، روایات نقل می‌کنند که عمر و ابوبکر جلوی جنازه حرکت می‌کردند و دروغ به‌پیغمبر می‌دهند که ایشان این کار را می‌کردند. وقتی به‌حضرت علی علیه‌السلام هم گفتند، حضرت فرمود: پیغمبر فرمود عقب یا کنار جنازه. وقتی به‌ایشان گفتند اینها چنین می‌کنند، فرمود: خود آنها  هم می‌دانند که سنت همین است که عقب‌تر از جنازه باشیم، ولی برای ریا این کار را می‌کنند. ما باید خودمان را با سنت تطبیق بدهیم، جامعه و مردم و عُرف باید خودشان را با شریعت و دعو و دید انبیاء و ائمه تطبیق بدهد، نه این‌که شریعت خودش را با مردم تطبیق بدهد. اگر انسان قرار است با این بدعت‌ها مخالفت کند، خب مخالف پیدا می‌کند. خب پیدا کند. همان‌طوری که بدعت‌ها از یک نفر، دو نفر شروع می‌شود، باطل و دفع کردن آن هم از یک‌نفر شروع می‌شود. انسان مسیر شریعت را برود خیلی مهم است.

شیخ حرعاملی رضوان الله تعالی علیه پنج روایت می‌آورد در وسائل الشیعه و کتب دیگر که سنت این است، مستحب این است که انسان تشییع جنازه کند، نه‌تقدیم جنازه.

حالا صحبت سر اطاعت است و الا این‌که حالا انسان عقب یا جلو حرکت کند، آسمان به‌زمین نمی‌آید و زمین هم به‌آسمان نمی‌رود، اما مهم این است که مخالفت با نفس کردن ثواب دارد. انسان در کارهای ریز و درشت، در کوچک و بزرگ، تابع شریعت و دین باشد. ما باید مطیع باشیم، اطاعت کنیم. وقتی اطاعت کردیم کارها درست می‌شود.

شما شنیدید که امیرالمومنین داشت می‌رفت، سلمان پشت حضرت حرکت می‌کرد، دیدند که سلمان درست پا در جای پای علی علیه‌السلام می‌گذارد. گفتند: سلمان، چرا این‌گونه می‌کنی؟ گفت: می‌خواهم در قدم‌های ظاهری هم دنبال مولایم باشم. باید مطیع باشیم. این است که می‌شود سلمان محمدی صلی الله علیه و آله و سلم.

عمار یاسر فرمود: اگر مولایم علی یک سیب را نصف کند و بگوید نصفش حلال و این نثف دیگر حرام. من از مولایم سؤال نمی‌کنم که چرا یک سیب دو تا حکم داشته باشد؟ او مولای من است، او صاحب شریعت است، علی فرقان است، علی قرآن است، قرآن ناطق است، فرق بین حق و باطل را علی می‌گذارد‌، فرق بین نور و ظلمت را علی بیان می‌کند، رشد و غی را علی بیان می‌کند.

قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ. سوره مبارکه بقره 256. را سنی‌ها می‌خوانند، وهابی‌ها هم می‌خوانند، داعش هم می‌خوانند، خیلی بهتر از من و شما هم می‌خوانند به‌حسبِ ظاهر، اما شما را به حضرت عباس معنی آیه را فهمیدند؟ اگر می‌فهمیدند که دنبال عُمَر و ابوبکر راه نمی‌افتادند، دنبال عثمان نمی‌رفتند، معاویه را خال المؤمنین نمی‌خواندند، این آیه برایشان روشن نشد، لذا رفتند دنبال بُت‌های سه‌گانه، صنمی قریش، در خانه علی را بستند، نه‌تنها بستند، حتی ناموسش را هم کتک زدند.

نانجیب نامه نوشت برای معاویه: معاویه نبودی جایت خالی. وقتی رفتیم علی را ببریم مسجد برای بیعت، فاطمه آمد پشت در، که نگذارد علی را ببریم. وقتی فهمیدم فاطمه پشت در است، در را محکم‌تر لگد زدم، خدا شاهد است این عین عبارت این است. طوری ناله زد فاطمه پشت در که نزدیک بود دلم به‌حالش بسوزد، اما آن عقده و کینه‌ای که نسبت به‌علی داشتم، در ر ا بیشتر فشار دادم، یعنی فاطمه مظلوم واقع شده به‌خاطر این‌که طرفدار علی است.

و جمله‌ای دیگر هم گفت: این دختر محمد، اولا محمد ساحر و کذاب بود، با سحر بر مردم غلبه پیدا کرد، یک دختر صغیره را هم نامش را گذاشت سیدة نساءالعالمین. بعد از مرگ پدر، این دخترآمد پیش من از من تقاضای فدک کرد، من چنان سیلی به صورت او زدم که راه خانه را گم کرد.

بعضی سؤال می‌کنند آیا درست است که گوشواره از گوش بی بی افتاده، صحت دارد؟ بله درست است، سند دارد. سندش موجود است. خدا می‌داند آنجا به امام حسن چه گذشت! چون ایشان همراه مادر بود.

در هر صورت آیه قد تبین الرشد من الغی را همه می‌خوانند، اما این باید انسان رشد را از غی، حق را از باطل، نور را از ظلمت تشخیص دهد.

لذا پیغمبر به‌اباذر، به‌جابر، به‌خیلی از اصحاب می‌فرماید: اگر روزی دیدید تمام مردم دنیا یک طرف بودند، علی یک طرف بود، شما وحشت نکنید، نگویید که ای بابا، اکثریت که نمی‌فهمند. نه، بروید سراغ علی، ولو علی تنها باشد. این روایت عجیبی است که فرمود علی تنها هم که بود، حق است، ولو تک و تنها باشد. این جمله را خیلی از اصحاب از قول پیغمبر نقل کردند.

یکی از روزها امام حسین کوچک بود، وارد مجلس شد، دید که عُمَر رفته بالای منبر پیامبر نشسته، صدا زد: آی عمر! از منبر بیا پایین، این منبر جدم است، این منبر پدرم و جدم است نه‌منبر تو. عمر گفت: البته که درست است منبر برای جد توست، اما این حرف تو نیست، این حرف را پدرت یادت داده به‌من بزنی. فرمود: اگر پدرم هم به‌من یادم داده باشد، او جز به‌حق و رشد مرا دعوت نمی‌کند، او که این جمله را یادم نداده، من خودم می‌گویم، اما اگر پدرم هم یادم داده باشد، حقیقت را گفته است. روایتش خیلی طولانی است که من این قسمتش را برای شاهد مثال عرض کردم.

فرمودند: یا جابر، أَیَکْتَفِی مَنِ ینْتَحَلُ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ. الأمالی للطوسی، مجلس 46، ص735، ح1.

جابر جُعفی! آیا یک عده به‌همین اکتفا می‌کنند که خودشان را به‌ما بچسبانند که ما شیعه هستیم؟ حضرت در این روایت دو بار یا سه بار قسم می‌خورد که فوالله، شیعه ما نیست مگر کسی که تقوا را پیشه کند و از خدا اطاعت کند.

وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ؛

شیعیان ما شناخته نمی‌شوند مگر به تواضع و تخشع، و امانت. شیعه ما متکبر نیست، خود بزرگ بین نیست، متواضع است، شیعه ما از خدا می‌ترسد، خشیت دارد، شیعه ما امانت‌دار است،

وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ:

شیعیان ما با زیادی ذکر خدا شناخته می‌شوند، شیعیان ما با روزه‌های مستحبی و واجب شناخته می‌شوند و نماز،

وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ؛

احسان به پدر و مادر و محبت و نیکی به پدر و مادر. بَرُّ الوالدین و بِرُّ الوالدین، هر دو در قرآن تلفظ شده است. فرق این دو این است که بَر دایره‌اش وسیع‌تر است از بِر. بِر به‌معنای خوبی است، بَر به‌معنای نیکی است با گسترش بیشتر. مثلاً بیابان را مثال می‌زنند که بَر است این بیابان.

وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ؛

شیعیان ما نسبت به‌همسایگان خودشان تعهد دارند، نه تنها آنها را اذیت نمی‌کنند، بلکه تلاش می‌کنند مشکلات آنها را حل کنند،

وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ؛

به‌مساکین می‌رسند، به‌ورشکستگان می‌رسند، آنهایی که کم آورده‌اند،

وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ؛

راست می‌گویند،

وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ؛

شیعیان ما با قرآن مأنوسند،

وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ؛

شیعیان ما با زبانشان کسی را نمی‌رنجانند، زخم زبان نمی‌زنند، کنایه نمی‌زنند، این‌هایی که زخم زبان می‌زنند بدانند چه زنان چه مردها، بدانند که هر زخم زبان یک نیش عقرب برای خودمان درست کردیم.

در جلسات اخلاق خصوصی عرض کردم عزیزانی که شرف حضور داشتند، این قصه را زیاد گفتم حالا خیلی هست اما این یکی را عرض می‌کنم. آیت‌الله مظاهری از علما و مراجع اصفهانند. فرمودند: یکی از افراد از دنیا رفته بود، بعد از مرگ دیدم که ایشان در یک قصر و کاخ خیلی وسیع هستند و کنیز و کلفتو نوکر فراوانی دارد. گفتم: عجب جایگاه خوبی داری! گفت: بله من جایگاه خوبی دارم، اما یک صحنه این قصر و این نعمت‌ها و این امکانات را بر من تلخ کرده. گفتم: چیست؟ گفت: یک عقربی صبح به‌صبح می‌آید من را یک نیش می‌زند و می‌رود، این عقرب هر روز صبح می‌آید و تا دردش تا روز بعد می‌خواهد خوب شود، دوباره می‌آید و نیش می‌زند. سوال کردم: آخر جرم من چه بوده که عقرب بر من مسلط شده؟ گفتند: شما در دنیا به‌فلانی یک زخم زبانی زدی، او هنوز می‌سوزد. تا او از تو راضی نشود این عقرب بر تو مسلط است باید او را راضی کنی تا این عقرب نیاید. خیلی باید مواظب زبان‌هایمان باشیم که با زبان خودمان، عقرب درست نکنیم برای خودمان.

شب یکشنبه است متعلق است به‌امیرالمؤمنین و زهرا سلام الله علیهما. امشب می‌رویم در خانه ایشان، این دو مظلوم عالم.

 ای اولین مظلوم در خانه نشسته،

 بنشین به‌بالین منِ پهلو شکسته

عقده ز کارم وا شده، آزادی ام امضا شده،

مظلوم علی جان

در پیش چشم من دو دست تو ببستند

دستِ تو را بستند و دستِ من بشکستند

زینب بگو بیرون رود تا ناله‌هایم نشنود. مظلوم علی جان

 حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن

 مزد زحمات شب و روز پدرم بود

در پیش چشم من دو بار مرگ گشت مجسم

 کز هر دو خبر شوهر نیکو سیرم بود.

مردم، یک روز فشار در و دیوار مرا کشت

 قنفذ به‌خدا باعث مرگ دگرم بود.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۲۰:۳۱
مرتضی آزاد
دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۱ ب.ظ

آقا شیخ عباس قمی

آیت الله شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۲۰:۳۱
مرتضی آزاد
دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۸ ب.ظ

حاج آقا حسین قمی

حاج آقا حسین قمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۲۰:۲۸
مرتضی آزاد
دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۴ ب.ظ

شیخ عبدالکریم حائری

آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رضوان الله تعالی علیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۲۰:۲۴
مرتضی آزاد
دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۱ ب.ظ

گوش دادن به غیبت (قسمت دوم)

اگر خدا فرموده:

عَبْدِی‌ أَطِعْنِی‌ حتی أَجْعَلْکَ مِثْلِی‌ او مَثَلی.الجواهر السنیة (کلیات حدیث قدسى)، ص709، این‌ روایت‌ را مجلسی‌ در «بحار الأنوار» ج پانزدهم‌، جزء دوّم‌، بابُ حبّ الله‌ تعالی‌، در صفحۀ 29 آورده‌ است.‌.

بنده من! از من اطاعت کن تا تو را مَثَلی از خودم قرار بدهم. مَثلِ خودم قرار بدهم یعنی چه؟ یعنی خدایی کنیم؟ نه خدایی نمی‌کنیم، خدا نمی‌شویم،

زعبادت نتوان الله شد                         لیک توان موسی کلیم الله شد

موسی صفت می‌شویم، عیسی صفت می‌شویم، دم عیسوی پیدا می‌کنیم. وقتی انسان مندک و تسلیم امر خدا شد، مثل آهنی که در آتش می‌افتد، در ضمنی که آهن قرمز می‌شود و شعله پس می‌دهد، کار آتش را می‌کند اما آتش نیست آهن است. انسان کارِ خدایی می‌کند، خدا نیست، اما کار خدایی می‌کند. عیسی نیست کارِ عیسوی می‌کند، موسی نیست، کارِ موسایی می‌کند، عصای موسایی به‌دستش می‌آید، ذوالفقار علی به‌دستش می‌آید و اِلَّا علی نمی‌شود.

بندگی کن تا که سلطانت کنند                     تن رها کن تا همه جانت کنند

از چه شهوت قدم بیرون گذار                     تا عزیز مصر و کنعانت کنند

اگر سلطان ما را بنده باشی                          همه گریند و تو در خنده باشی

همه مشتاق دیدار تو باشند                         تو صد پرده فرو افکنده باشی

اگر عشقِ وِ را در سر نداری                        به‌نزد عاشقان شرمنده باشی

عرق خجلت به‌پیشانی ما می‌نشیند.

آقایی به نام ابوالورد می‌گوید: شنیدم از حضرت باقر علیه‌السلام که فرمود: اگر کسی در نزد او از برادر دینی و مومنش غیبت بشود و او (غیبت شونده) را یاری کند و کمکش کند، خدا او را در دنیا و آخرت یاری می‌کند. این می‌شود منصورِ خدا، یاری شده از ناحیه خدا. آن بنده خدا نیست که از خودش دفاع کند. تو باید این‌جا از او دفاع کنی نه‌این‌که با آن مغتاب (غیبت‌کننده) همراه و همگام بشوی. اگر حرفی که می‌زند راست باشد غیبت است اگر دروغ باشد تهمت است بدتر. مطالبی که از دیگران در نزد ما نقل می‌کنند چه زن‌ها یا مردها، از دو حالت خارج نیست؛ یا راست است یا دروغ است. یا این عیب و ایراد را طرف مقابل دارد یا ندارد. اگر دارد غیبت است اگر ندارد تهمت است. چرا حضرت فرمود غیبت در دینِ انسان مثل خوره اثر می‌کند؟ سریع‌تر دین تو را خراب می‌کند از کارد به کوهان شتر رفتن. کوهان شتر همه‌اش چربی است، استخوان نیست، کارد که می‌زنی تند فرو می‌رود. یک غیبت گاهی دین انسان را خراب می‌کند، نماز انسان را آتش می‌زند، روزه ماه رمضان انسان را آتش می‌زند، دعا و حرم انسان را آتش می‌زند، کارهای خیرِ انسان را آتش می‌زند، خدا شاهد است آتش می‌زند. فقط دید می‌خواهد شعله را ببیند تا چطور بعضی اعمالمان در آتش غیبت و دروغ می‌سوزد. چرا حضرت فرمود ترک یک غیبت در نزد خدا احب است از ده هزار رکعت نماز مستحبی؟ حالا اگر این غیبت، شدت گناهش بیشتر بشود. یک وقت انسان در پشت یک مقامِ بلند مرتبه مثل مقام معظم رهبری بد می‌گوید، دنبال یک مرجع بد می‌گوید، این جرمش سنگین‌تر است. تضعیف ولی امر مسلمین گناه کبیره است.

گفتند یک طلبه‌ای رفت نزد آشیخ عبدالکریم گفت: آقا من غیبت کردم تو ببخش مرا، گفت: بخشیدم برو. بار دوم آمد و گفت: باز هم ببخش، فرمود: بخشیدم، بار سوم آمد و گفت باز هم ببخش، شیخ فرمود: اگر تهمت زدی نمی‌بخشمت.

بعد هست که یکی از بزرگان گفته بود: اگر کسی دنبال من غیبت کند نمی‌بخشمش، مخصوصاً اگر طلبه‌ای باشد، گفتند: چرا؟ گفته: طلبه، اول انسان را جایزالغیبه و غیبت انسان را حلال می‌کند بعد غیبت من را می‌کند، اول جواز را صادر می‌کند. من این‌ها را نمی‌بخشم. راست گفته.

حالا ما غیبت بزرگانِ دین را هم گوش دهیم و خوب همراهی کنیم، خدا انسان را ذلیل و خوار می‌کند. فرمود: اگر قدرت بر یاری داشته باشد و یاری نکند، خفضه الله فی الدنیا و الآخره؛ خدا او را می‌شکند، خدا ناقصش می‌کند در دنیا و در عقبی. اگر می‌خواهیم شکسته نشویم، سعی کنیم غیبت و بدگویی نکینم، مخصوصاً خواهران، مواظب و مراقب باشیم که خدای نکرده با یک غیبت کارهای خیرمان و عبادت‌های خودمان را خراب نکنیم.

خدا رحمت کند مرحوم حاج آقا حسین قمی رضوان الله تعالی علیه را که جزء مبارزان و مجاهدان و علمای زمان رضاخان لعنة الله علیه بود، که در جریان کشف حجاب ایشان هم قیام کرده بود، ایشان فرمود: در هشتاد سال من یک غیبت نکردم.

آشیخ عباس قمی که امروز مفاتیحش دست به‌دست می‌گردد، مثل نقل، گفت: سی سال است من دروغ نگفتم، غیبت نکردم. این است که اثر می‌گذارد. ما بیش از هفتاد کتاب دعا داریم در اسلام، چرا مفاتیح این‌قدر گُل کرده؟ خیلی‌ها کتاب دعا نوشتند، چرا مفاتیح دوش به‌دوش قرآن راه می‌رود؟ علتش چیست؟ علتش این است که این مردِ علم و عمل بود.

آشیخ عبد الکریم گفت: پایم درد می‌کرد، رو کرد به آشیخ عباس، گفت: یک دعایی برای این زانوی من بخوان. آشیخ عباس فرمود: والله من خاطرم جمع نیست از خودم  با این زبانم گناه نکرده باشم، اما با این دستم قال الصادق و قال الباقر نوشتم. اگر این دست شفا ندهد، باید با ساطور قطعش کنم. دست گذاشت روی زانوی شیخ عبدالکریم، فشاری داد و درد رفت.

پسرش گفت: یکی از روزها بلند شدم دیدم پدرم نشسته دارد گریه می‌کند. گفتم: چه شده بابا؟ گفت: صبح بلند شدم دیدم چشم‌هایم نور ندارد، کور شدم، یک‌مرتبه کور شدم. گفتم: پس برویم دکتر. گفت: نه تو برو دنبال دَرسَت، دَرسَت را تعطیل نکن، امر پدر بود من هم رفتم. ظهر آمدم دیدم نشسته دارد می‌نویسد. پرسیدم: چه‌شد؟ گفت: تو که رفتی دلم شکست، تنها ماندم، اصول کافی را گرفتم به‌چشم‌هایم مالیدم، گفتم: خدایا، راضی نشو که آخر عمری کور بشوم نتوانم حدیث بنویسم. اصول کافی را مالیدم به چشم‌هایم نور برگشت.

آن‌قدر از این کرامات اولیاء خدا دارند الی ماشاءالله.

در مجلس شب پنج‌شنبه در منزل عرض کردم که ببینیم چه شده که آن‌قدر اثر دعاها کم شده؟ چه شده که مجالس ما معنویت و جنبة سازندگی ندارد؟ روایات که هست، ائمه که عوض نشده‌اند، این ما عوض شدیم، تاثیر دعاها و روایات و آیات کم شده است. اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم. فرازی از دعای کمیل.

شبِ شنبه و متعلق است به پیغمر اکرم. برویم مدینه:

آنجا میان کوچه ها زهرا دویده     آنجا میان کوچه ها او خوده سیلی

از ضربت سیلی رخ او گشته نیلی

کم کم مدینه دارد خلوت می‌شود، قبرستان بقیع خلوت می‌شود

غریب و بی‌کس و تنها کنار خانه بنشستم    مدینه گریه کن بر من که زهرا رفته از دستم

غریبیِ مرا مردم همه با چشم خود دیدند    میان شعله آتش گُلم را با لگد چیدند

علی مظلوم، علی مظلوم

از نخست زندگی هرگز نمی‌شد باورم    که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم

روزِ تنهایی که حتی یک نفر یارم نبود     دیدم اینجا افتاده تنها یاورم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۲۰:۲۱
مرتضی آزاد
دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۶ ب.ظ

گوش دادن به غیبت (قسمت اول)

سخنرانی آیت الله جرجانی در جلسه ثقلین به مناسبت شهادت امام باقر علیه‌السلام مورخ 27/6/94 شب دوم، شبِ شنبه.

خداوند تبارک و تعالی دل‌ها و قلوب همه ما را به‌نور امامت و ولایت منور و نورانی بگرداند صلوات.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربِّ العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله وسلم و السلام علی علی ابن ابی طالب و آله الطیبن الطاهرین المعصومین و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

آیاتی که تلاوت شد سوره حجرات بود. سوره حجرات یکی از سوره‌هایی است که تمامش مطالب اخلاقی را بیان می‌کند. وجود مقدس امام باقر علیه‌السلام هم روایتی اینجا را می‌فرماید. حضرت فرمودند:

منِ اغتیِبَ عنده أخوه المؤمنُ فَنَصَرَهُ و أعانَهُ نَصَرَهُ الله فی الدنیا و الآخرة و من اغتیِبَ عنده أخوه المؤمن فلم یَنصُرُه و لم یُعنُه و لم یَدفَع عنه و هو یَقدِرُ على نُصرَتِه و عونِه إلَّا خَفَضَهُ الله فی الدنیا و الآخرة. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ص 148.

خیلی دقت کنید. گاهی انسان خوار و پست می‌شود. مورد اهانت و جسارت قرار می‌گیرد و فکر هم می‌کند که مظلوم است و خودش را بی‌گناه و غیر مقصِّر تصور می‌کند. آن کسی که او را تحقیر کرده و خوار شمرده، او را ظالم می‌داند. در صورتی که این عکس‌العمل خودش بوده است. در نزد او از مؤمنی، از مؤمنه‌ای غیبت شده، آقا، بی‌تفات رد شده، نه‌تنها بی‌تفاوت، گاهی هم گوش کرده و شنیده و میدان را به‌آن طرف مُغتاب (غیبت‌کننده) داده، بازار مغتاب را گرم کرده، داغ کرده. اگر این آقا مستمع نبود، اگر این آقا گوش نمی‌کرد، اگر رودربایسی را کنار می‌گذاشت و می‌گفت: آقا، ببخشید من غیبت گوش نمی‌کنم، او غیبت نمی‌کرد. این کالای گناه را چه‌کسی فروخته و چه‌کسی خریده؟ اگر ما نخریم معاصی و این نوع گناهان را، بازارِ غیبت‌کننندگان داغ نمی‌شود. می‌گوید: اگر به‌او بگویم، به‌او برمی‌خورد، ناراحت می‌شود. خب این هم عذر بی‌خودی است. اگر آن طرفِ مقابل که دارد غیبت و بدگویی می‌کند، اگر کسی او را باز داشت، باید بگوید ممنون که من را از معصیت و گناه بازداشتی، من غفلت کردم. نباید به‌غیبت گوش داد. غیبت و بدگویی که در آن مجلس، تمام نمی‌شود. آن پیامدهای تلخ و ناگواری که در جامعه به‌وجود می‌آورد، در قبیله و قوم و عشیره و اقوام به‌وجود می‌آورد، آن ناراحتی‌هایی که غیبت‌کنندگان و غیبت‌شنوندگان به‌وجود می‌آوردند، اقوام و عشیره را به‌هم می‌ریزند، باعث جدایی و قطع رحم می‌شوند، این‌ها همه مقصرند. ببینید امام صادق، امام باقر و همة ائمه، خدا وکیلی این را از ما خواستند. ما اگر صدتا کرامت و معجزه از امام باقر بشنویم، ولی اگر به‌گفتار و نصیحت‌های این عزیزان پایبند نباشیم، چه سودی دارد؟ انسانی ولایی است که حرف مولایش را بپذیرد، قبول کند. برای چه خدا این همه به‌ائمه فضایل داده؟ برای این‌که اینها در نزد ما عزیز و محبوب بشوند، وقتی ما این‌ها را دوست داشتیم و این‌ها محبوب  شدند در نزد ما، باید حرف آنها را بشنویم. انسان کسی را که دوست دارد باید از او اطاعت کند. قرآن می‌فرماید:

قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ. سوره آل عمران (3) آیه 31.

اگر شما خدا را دوست دارید، از او اطاعت کنید تا خدا هم شما را محبوب کند.

انسانی که مطیع می‌شود، عبد می‌شود، اطاعت می‌کند، محبوب خدا و خلق خدا می‌شود. البته خلق صادق، خلق خوب. چرا یک عده پیغمبر را مبغوض داشتند؟ چرا یک عده نمی‌توانستند پیغمبر را ببینند؟ نام پیغمبر برایشان سخت بود؟ چرا یک عده امروز بردن نام امیرالمؤمنین برایشان سخت است بشنوند؟ چرا یک عده از نام حضرت رنج می‌بردند؟ ولی ملایک و انبیاء لذت می‌بردند.

یک روایتی را نقل کردند که حالا من دنبال سندش هستم از طریق اهل سنت رسیده است. برای سندش گفتند صحیح مسلم و صحیح بخاری، دو کتاب معتبر اینها، ولی من خودم هم ببینم در این کتاب‌ها، ولی حالا نقل می‌کنم.

عایشه می‌گوید: نشسته بودم در نزد پیغمبر که دق الباب کردند. حضرت فرمود: عایشه برو در را باز کن. رفتم در را باز کردم دیدم پدرم ابوبکر است. وارد شد. پیغمبر همان‌طور که نشسته بود از جایش حرکت نکرد و به‌ابوبکر اشاره کرد برو آنجا بنشین. رفت نشست. پیغمبر تکان نخورد. بار دوم دق‌الباب کردند. باز فرمود: در را باز کن، رفتم در باز کردم. دیدم که عُمَر است. وارد شد. حضرت از جایش حرکت نکرد اشاره کرد برو بنشین. بار سوم دق‌الباب کردند من رفتم در را باز کردم، فرمود بنشین خودم باید بروم. پیغمبر رفت در را باز کرد، دیدم علی علیه‌السلام است. حضرت آمد. پیغمبر حضرت را جای خودش نشاند، وقتی وارد شد، پیغمبر پیشانی و گردن علی علیه‌السلام را بوسید، لب‌های علی را بوسید، سر ایشان را بوسید، لب بوسیدن و سر بوسیدن و گردن بوسیدن آن هم پیغمبر! فرمود: علی جان بنشین.122 هزار مَلَک اینجا پشت در ایستاده بودند، همه با هم نزاع می‌کردند که وقتی تو در زدی، آنها در را باز کنند. جبرئیل بر من نازل شد، افتخار باز کردن به‌روی علی فقط برای شماست، خودت باید در را باز کنی. لذا خودم به‌امر خدا در را باز کردم. چه‌کرده حضرت که شده محبوب ملایک، زمین و آسمان؟ چه‌کرده علی که این روایت برای ایشان است:

یَا عَلِیُّ حُبُّکَ ایمان وَ بُغْضُکَ کُفْرٌ. بحارالأنوار، ج 39، ص 263.

علی جان! حب تو ایمان و بغض تو کفر است.

یا در جای دیگر:

عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. المعجم الأوسط: ج 5، ص 135، ح 4880، المعجم الصغیر، ج 1، ص 255، الصواعق المحرقة، ص 124، الطرائف، ص 103، ح 152، کشف الغمّة، ج 1، ص 148، المناقب للخوارزمی، ص 177، ح 214، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 134، ح 4628- الجمل، ص 417- الأمالی للطوسی، ص 460، ح 1028 و ص506، ح 1108.

علی با قرآن است و قرآن با علی است، از هم جدا نمی‌شوند.

عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَلَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۹۸ عن محمّد بن أبی بکر؛ شرح نهج البلاغة، ج ۱۸، ص ۲۴ وفیه «أنت مع الحقّ والحقّ معک»؛ الفصول المختارة، ص ۲۲۱ وفیه «هو مع الحقّ والحقّ معه»؛ المحاسن، ج ۱، ص ۸۱، ح ۴۷ عن السری بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم‌السلام عنه صلی الله علیه و آله و سلم وفیه «أنت مع الحقّ والحقّ معک»؛ کفایة الأثر، ص ۲۰ عن ابن عبّاس و ص ۱۱۷ عن أبی أیوب؛ شرح الأخبار، ج ۲، ص ۶۰، ح ۴۲۱ عن عائشة.

آن‌قدر از این روایات در فضایل و مناقب علی علیه‌السلام رسیده که خدا می‌داند. خب چه کرده علی؟ مطیع بوده، عبد بوده، به‌بندگی‌اش هم افتخار می‌کند. لذا می‌فرماید:

إِلَهِی کَفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً، إِلَهِی أَنْتَ لِی کَمَا أُحِبُّ فاجعلنی کمَا تُحِبُّ. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۹۴.

خدایا، در فخر و بالیدن و عزت برای علی بس که بندة تو باشد، در فخر و مباهات برای علی بس که تو خدای علی باشی. خدایا، تو همانی که من می‌خواهم، تو در مقام خدایی چیزی کم نداری، می‌خواهم من هم در مقام بندگی چیزی کم نداشته باشم. می‌خواهم در مقام بندگی سنگ تمام بگذارم، که تو مرا «بندة من» خطاب کنی. خدا به‌هر کس نمی‌گوید «بندة من»!

اگر یک بار گویی بندة من     از عرش بگذرد خندة من

الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا را ما نمی‌توانیم فعلاً بگوییم. من خودم نمی‌توانم بگویم، تعارف هم ندارم، شکسته‌نفسی هم نیست. حقیقت مطلب این است که ما در بندگی مانده‌ایم. عیب‌ها و ضعف‌هایمان، یکی دوتا نیست، بگذار پرده‌ها کنار برود، یوم تُبلی السرائر پیش بیاید، تا سیه روی شود آن‌که در او غش باشد. انسان اگر عبد شد، خدا مولای او شد، آن‌وقت خیلی کارها می‌کند، مرده زنده می‌کند، هشتاد شتر از دلِ کوه می‌کشد بیرون، آسمان را زمین و زمین را آسمان می‌کند، به‌درخت خشک اشاره می‌کند و رُطَب می‌دهد.

در مقام بیان فضایل حضرت نیستم، می‌خواهم بگویم مطیع شده، عبد شده، تسلیم شده، خدا این همه مقام به او داده. اگر ما هم عبد شدیم، همین‌گونه است.

وقتی به‌غیبت کننده می‌گویی غیبت حرام است، بگوید چشم، دیگر برای خودش توجیه نکند. چرا حضرت در آخرین وصیت‌نامه‌اش، پیامش به‌شیعیان این است: و من بلغه کتابی؛ هرکسی که این نامه و پیام من به‌او می‌رسد، خطاب به‌همه است:

کونا لِلظّالِمِ خَصمًا وَ لِلمَظلُومِ عَونًا. نامه ۴۷ از وصیت‏هاى آن حضرت است به حسن و حسین علیهماالسّلام وقتى که ابن ملجم لعنةاللّه علیه به‌او ضربت زد.

دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید، مبادا در حضور شما ظلمی به‌کسی بشود و شما رودربایسی کنید و از مظلوم دفاع نکنید، با ظالم هم‌صدا و هم‌نوا بشوید.

به‌خدا اگر به‌گنجشکی، به‌پرنده‌ای، به‌بچه‌ای، به‌زنی، به‌فرزندی، به‌پدری، به‌برادری ظلم بشود و تو رودربایسی کنی و بی‌تفاوت باشی، تو هم عون ظالمی، تو هم باید جواب بدهی، روز سختی باید جواب بدهی.

یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ. حکمت 341 نهج البلاغة.

روز انتقام مظلوم از ظالم بدتر است از روز ظلم ظالم به‌مظلوم. خیلی سخت است وقتی به‌انسان ظلم می‌شود، وقتی به‌او توهین می‌شود، وقتی حقش را می‌خورند، وقتی تهمت به‌او می‌زنند، وقتی اذیتش می‌کنند، دلش را به‌درد می‌آورند، سخت است، اما این سختی موقت است و تمام می‌شود، عمرش کوتاه است. هشتاد سال بنی‌امیه به‌علی علیه‌السلام ظلم کردند، اما علی چه‌شد؟ علی علیه‌السلام امروز در دنیا به‌عنوان امام و پیشوا باقی می‌ماند. تا آنجا که جُرج جُرداق مسیحی، شش جلد کتاب می‌نویسد به‌نام «الامام علی صوت العدالة الانسانیة». چرا برای معاویه کتاب ننوشتند و از او حرفی نمی‌گویند؟ چرا از کرامات و مقامات و معجزات معاویه نمی‌گویند؟ نداشت که بگویند. چیزی نداشت. کسی که دنبال نَفس و دنبال شهوت و دنبال ریاست و دنبال پول باشد بهکرامت نمی‌رسد، از مقامات بی‌خبر است. اما آن کسی که دنبالِ تزکیة نفس و خودسازی است، او مقامات پیدا می‌کند. به‌قول امام امت رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید: پسرم احمد! اگر خودت اهلِ کشف و کرامت نیستی، سعی کن انکار مقامات اولیای خدا نکنی، تو همه را با خودت قیاس نکن، آن‌هایی که مطیع هستند، خدا همه چیز به‌آنها می‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۲۰:۱۶
مرتضی آزاد