الفلک الجاریة

اخلاق و عرفان در پرتو ثقلین از استاد جرجانی

الفلک الجاریة

اخلاق و عرفان در پرتو ثقلین از استاد جرجانی

بسم الله الرحمن الرحیم. این وبلاگ برای آشنایی با مطالب اخلاقی استاد جرجانی حفظه الله تدارک دیده شده تا در آینده هیچ سخنرانی از نظر مطلب خام در نگرانی و غصه نباشد و در هرجای دنیا بتواند از این مطالب متقن و کلیدی برای منبر خود بهره برداری کند.
بایگانی
سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۱ ب.ظ

اطاعت از مخلوق در معصیت خالق

سخنرانی آیت‌الله جرجانی در شب یکشنبه 1394/6/28 شب سوم دهه اول ذیحجه امام باقر علیه‌السلام، جلسه ثقلین

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربِّ العالمین والصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله وسلم والسلام علی علیِّ ابن ابی طالب و آله الطیبن الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اَعدائهم اَجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

اما بعد قال ابوجعفر علیه‌السلام: لا دین لمن دان بطاعةِ مَن عصی اللهَ و لا دین لمن دان بفِریَةِ باطلٍ علی اللهِ و لا دین لمن دان بجهود شیءِ من آیات الله. الکافی، ج2، ص373، ح4، باب من أطاع المخلوقَ فی معصیة الخالق.

همان‌طوری که مستحضر هستید ایام چون متعلق است به‌حضرت باقرالعلوم است، ما هم عرایضمان را پیرامون فرمایشات این بزرگوار عرض می‌کنیم.

یکی از سفارشات امام باقر علیه‌السلام این بود که شیعیان و دوستان و محبانشان را به‌اطاعت و فرمانبرداری پروردگار دعوت می‌کردند که همة موفقیت‌های انبیاء و اولیا و اوصیا و خوبان عالم در اطاعت و فرمانبرداری است.

همان‌طوری که پریشب عرض کردیم، خداوند در آیات متعددِ قرآن، ما را به‌اطاعت از فرمان خودش دعوت می‌کند. مخصوصاً در سوره شعرا که هشت بار این آیه را تکرار می‌کند: فاتقوالله و اطیعون. یعنی در لابه‌لای مطالب که عرض می‌کند، یک چند نکته را بیان می‌کند و این آیه را تکرار می‌کند.

و در سوره قمر شش بار باز در لابه‌لای مطالب این آیه را تکرار می‌کند: فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ.

یعنی آیا گوش شنوایی هست؟ آیا پندگیری هست؟ آیا شنونده‌ای هست؟

موعظه پروردگار این‌گونه است که مرتب مطالب و نعمت‌ها و عنایات خودش به‌ما را بیان می‌فرماید و برای اینکه ما کفور نباشیم و ظلوم نباشیم و جهول نباشیم و انکار نکنیم نعمت‌ها و عنایات را، دائماً تکرار می‌کند که در سوره الرحمن حدود 31 یا30 بار تکرار می‌کند: فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ.

یا آیه وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ. سوره ضحی آیه 11.

خدا یک نعمت به تو داده، بگو. از داده‌هایت بگو. بعضی از مردم فقط از نداده‌ها می‌گویند، شکایت می‌کنند از خدا در نزد خلقِ خدا از نداده‌ها. آن هم نه چیزهایی که خدا باید می‌داده و نداده، نه چیزهایی که خودِ طرف به‌زعم و گمان خودش خواسته، به‌مصلحت و خیر خودش خواسته، ولی خدا که حکیم علی الاطلاق بوده، مصلحت ندانسته و نداده. و او هم از نداده‌ها شکایت می‌کند.

سیره امامان ما این نیست. یک امام را پیدا کنید که شکوه کرده باشد از خدا که خدایا، این را خواستم و تو به‌من ندادی. مملو در زندگی ائمه سؤال و درخواست است. اگر خواسته‌های ائمه را انسان در ادعیه و دعاها بررسی کند، به‌طور قطع عرض می‌کنم که از همه بیشتر ائمه از خدا خواستند و تقاضا کردند، از همه بیشتر خودشان را محتاج‌تر و فقیرتر و مسکین‌تر و مستکین‌تر و بائس‌تر دیدند. مناجات‌ها و دعاهایشان پر از درخواست است. حالا خدا یا داده یا نداده، خیلی چیزهایش را ما ندیدیم شاید نداده باشد، ولی اینها درخواست را عبادت می‌دانند.

اصلاً درخواست از خدا خودش توفیق می‌آورد. گاهی ممکن است درخواست ناممکنی داشته باشی، مثلاً بگویی ای خدا! من دو تا پَر می‌خواهم پرواز کنم بروم کربلا. به‌حسب عادت این محال است، اما همین درخواستش اشکال ندارد، گناه که نیست، می‌خواهم با تو حرف بزنم. یا مثلاً خدایا، من هزار زبان می‌خواهم که با هر زبانی هزار ذکر تو را بگویم. مگر اشکال دارد؟ مگر به‌ملائک ندادی؟ چطور ملائکی که از ما پست‌تر و پایین‌تر هستند به‌آنها دادی؟ مگر خودت نفرمودی (انسان) تو اشرف موجوداتی؟! من هزار زبان می‌خواهم که با هر زبان هزار ذکر تو را بگویم. چه اشکال دارد؟ امیرالمومنین را خدا یک حقیقتی داده که در یک شب، چهل جا بوده و چهل مشکل را حل کرده‌ است.

آقا گفت: در این شک داشتم، در حرم امیرالمؤمنین متوسل به‌حضرت شدم، که چطور ممکن است؟ بعد از توسلم دیدم تمام اطرافم پُر از علی است. هر جا نگاه کردم علی را دیدم.

در یکی از جنگ‌ها از هر کدام از افراد دشمن سؤال کردند چه کسی تو را دنبال می‌کرد؟ می‌گفت: علی مرا دنبال کرده بود. آن‌که به‌غرب می‌رفت، آن‌که به شرق می‌رفت، همه می‌گفتند علی دنبال ما بود. خداوند از این کارها می‌کند. خدایا من می‌خواهم تمام ساعاتم، تمام دقایقم، و لحظاتم بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً. (دعای کمیل) باشد. چه اشکالی دارد؟ می‌خواهم ساعتی از زندگی‌ام بدون ذکر تو، بدون یاد تو، بدون عشق تو نباشد. مگر نمی‌شود؟ چرا نشود. غذا بخورم به‌عشق تو، بخوابم به‌عشق تو، بلند شوم به‌عشق تو، حرف بزنم به‌عشق تو، غضب کنم به‌عشق تو، راضی بشوم به‌عشق تو، می‌شود.

در هر صورت این تقاضا کردن از خدا، حاجت‌ها و تمناها چیز خوبی است. شیطان را از انسان دور می‌کند. به‌عزت انسان می‌افزاید.

فرمودند: همه چیزتان را از ما بخواهید. ما باید اطاعت کنیم. عرضم سر اطاعت و بندگی است. می‌فرمودند: که بعد از نماز صبح، مستحب است ذکرهایی را گفتن من جمله صدبار مستحب است أسأل الله الحورالعین، أسأل الله الحورالعین، أسأل الله الحورالعین. صدبار بگوید حورالعین به‌من بده. بعد بگو من علاقه‌ای به‌حورالعین ندارم اما چون خدا و پیغمبر و ائمه گفتند تقاضا کنید، من از باب اطاعت تقاضا می‌کنم. این خوب است که انسان به‌خواستة خودش نگاه نکند، به سلیقة خودش نگاه نکند. خدایا، من این را می‌خواهم چون تو گفتی و الا  میلی هم ندارم. این گذشتن از نفس و راضی شدن به رضای خداست.

مَن طَلَبَ مَرضاةَ الناسِ بما یُسخِطُ اللّه َ کانَ حامِدُهُ مِنَ الناسِ ذامّاً. الکافی، ج2، ص372، باب من أطاع المخلوق فی معصیة الخالق، ح2.

اگر کسی دنبال رضای مردم، دنبال رضای خودش باشد، خدا را برنجاند، بخواهد رضای مردم را کسب کند، همین مردمی که درود و صلوات برایش فرستادند، مذمتش می‌کنند.

اما برعکس:

و مَن آثَرَ طاعَةَ اللّه ِ بِغَضَبِ الناسِ کَفاهُ اللّه ُ عَداوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ، و حَسَدَ کُلِّ حاسِدٍ، و بَغیَ کُلِّ باغٍ، و کانَ اللّه ُ عزّ و جلّ لَهُ ناصِرا و ظَهیراً؛

هرکسی که خواستة خدا را ترجیح بدهد به‌خواسته خودش، به‌خواسته مردم، نبیند مردم چه می‌گویند، مثلا من می‌خواهم کاری انجام بدهم ببینم خدا گفته یا نه. ولی مردم می‌رنجند، خب برنجند. اگر کسی این کار را کرد، خداوند کمک می‌کند، خوب هم کمک می‌کند، و از شرّ حسد هر حسود و حاسدی او را حفظ می‌کند، از بغی و ظلم هر باغی و طاغی‌ای او را حفظ می‌کند، او را کفایت می‌کند. خدا ناصر و طرفدار و پشتیبانش می‌شود. کسی که خدا از او طرفداری بکند، دیگر از خلق کاری بر نمی‌آید، پشیزی حرف مردم ارزش ندارد.

به‌یک مناسبتی روز تشییع جنازه والده حاج آقای شیخ‌الاسلامی صحبت می‌کردیم، بحث این بود که بعضی از عزیزان به‌خاطر ندانستن مسأله، می‌گفتند صاحبان عزا باید بروند جلوی جنازه! خب این بدعت است در اسلام. ما در شریعت و در طریقت نداریم که جلوی جنازه راه بیفتیم. یا کنار یا پشت جنازه. حالا یک بدعتی گذاشتند. البته اهل سنت این سنت را دارند. در کتب صحیح، روایات نقل می‌کنند که عمر و ابوبکر جلوی جنازه حرکت می‌کردند و دروغ به‌پیغمبر می‌دهند که ایشان این کار را می‌کردند. وقتی به‌حضرت علی علیه‌السلام هم گفتند، حضرت فرمود: پیغمبر فرمود عقب یا کنار جنازه. وقتی به‌ایشان گفتند اینها چنین می‌کنند، فرمود: خود آنها  هم می‌دانند که سنت همین است که عقب‌تر از جنازه باشیم، ولی برای ریا این کار را می‌کنند. ما باید خودمان را با سنت تطبیق بدهیم، جامعه و مردم و عُرف باید خودشان را با شریعت و دعو و دید انبیاء و ائمه تطبیق بدهد، نه این‌که شریعت خودش را با مردم تطبیق بدهد. اگر انسان قرار است با این بدعت‌ها مخالفت کند، خب مخالف پیدا می‌کند. خب پیدا کند. همان‌طوری که بدعت‌ها از یک نفر، دو نفر شروع می‌شود، باطل و دفع کردن آن هم از یک‌نفر شروع می‌شود. انسان مسیر شریعت را برود خیلی مهم است.

شیخ حرعاملی رضوان الله تعالی علیه پنج روایت می‌آورد در وسائل الشیعه و کتب دیگر که سنت این است، مستحب این است که انسان تشییع جنازه کند، نه‌تقدیم جنازه.

حالا صحبت سر اطاعت است و الا این‌که حالا انسان عقب یا جلو حرکت کند، آسمان به‌زمین نمی‌آید و زمین هم به‌آسمان نمی‌رود، اما مهم این است که مخالفت با نفس کردن ثواب دارد. انسان در کارهای ریز و درشت، در کوچک و بزرگ، تابع شریعت و دین باشد. ما باید مطیع باشیم، اطاعت کنیم. وقتی اطاعت کردیم کارها درست می‌شود.

شما شنیدید که امیرالمومنین داشت می‌رفت، سلمان پشت حضرت حرکت می‌کرد، دیدند که سلمان درست پا در جای پای علی علیه‌السلام می‌گذارد. گفتند: سلمان، چرا این‌گونه می‌کنی؟ گفت: می‌خواهم در قدم‌های ظاهری هم دنبال مولایم باشم. باید مطیع باشیم. این است که می‌شود سلمان محمدی صلی الله علیه و آله و سلم.

عمار یاسر فرمود: اگر مولایم علی یک سیب را نصف کند و بگوید نصفش حلال و این نثف دیگر حرام. من از مولایم سؤال نمی‌کنم که چرا یک سیب دو تا حکم داشته باشد؟ او مولای من است، او صاحب شریعت است، علی فرقان است، علی قرآن است، قرآن ناطق است، فرق بین حق و باطل را علی می‌گذارد‌، فرق بین نور و ظلمت را علی بیان می‌کند، رشد و غی را علی بیان می‌کند.

قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ. سوره مبارکه بقره 256. را سنی‌ها می‌خوانند، وهابی‌ها هم می‌خوانند، داعش هم می‌خوانند، خیلی بهتر از من و شما هم می‌خوانند به‌حسبِ ظاهر، اما شما را به حضرت عباس معنی آیه را فهمیدند؟ اگر می‌فهمیدند که دنبال عُمَر و ابوبکر راه نمی‌افتادند، دنبال عثمان نمی‌رفتند، معاویه را خال المؤمنین نمی‌خواندند، این آیه برایشان روشن نشد، لذا رفتند دنبال بُت‌های سه‌گانه، صنمی قریش، در خانه علی را بستند، نه‌تنها بستند، حتی ناموسش را هم کتک زدند.

نانجیب نامه نوشت برای معاویه: معاویه نبودی جایت خالی. وقتی رفتیم علی را ببریم مسجد برای بیعت، فاطمه آمد پشت در، که نگذارد علی را ببریم. وقتی فهمیدم فاطمه پشت در است، در را محکم‌تر لگد زدم، خدا شاهد است این عین عبارت این است. طوری ناله زد فاطمه پشت در که نزدیک بود دلم به‌حالش بسوزد، اما آن عقده و کینه‌ای که نسبت به‌علی داشتم، در ر ا بیشتر فشار دادم، یعنی فاطمه مظلوم واقع شده به‌خاطر این‌که طرفدار علی است.

و جمله‌ای دیگر هم گفت: این دختر محمد، اولا محمد ساحر و کذاب بود، با سحر بر مردم غلبه پیدا کرد، یک دختر صغیره را هم نامش را گذاشت سیدة نساءالعالمین. بعد از مرگ پدر، این دخترآمد پیش من از من تقاضای فدک کرد، من چنان سیلی به صورت او زدم که راه خانه را گم کرد.

بعضی سؤال می‌کنند آیا درست است که گوشواره از گوش بی بی افتاده، صحت دارد؟ بله درست است، سند دارد. سندش موجود است. خدا می‌داند آنجا به امام حسن چه گذشت! چون ایشان همراه مادر بود.

در هر صورت آیه قد تبین الرشد من الغی را همه می‌خوانند، اما این باید انسان رشد را از غی، حق را از باطل، نور را از ظلمت تشخیص دهد.

لذا پیغمبر به‌اباذر، به‌جابر، به‌خیلی از اصحاب می‌فرماید: اگر روزی دیدید تمام مردم دنیا یک طرف بودند، علی یک طرف بود، شما وحشت نکنید، نگویید که ای بابا، اکثریت که نمی‌فهمند. نه، بروید سراغ علی، ولو علی تنها باشد. این روایت عجیبی است که فرمود علی تنها هم که بود، حق است، ولو تک و تنها باشد. این جمله را خیلی از اصحاب از قول پیغمبر نقل کردند.

یکی از روزها امام حسین کوچک بود، وارد مجلس شد، دید که عُمَر رفته بالای منبر پیامبر نشسته، صدا زد: آی عمر! از منبر بیا پایین، این منبر جدم است، این منبر پدرم و جدم است نه‌منبر تو. عمر گفت: البته که درست است منبر برای جد توست، اما این حرف تو نیست، این حرف را پدرت یادت داده به‌من بزنی. فرمود: اگر پدرم هم به‌من یادم داده باشد، او جز به‌حق و رشد مرا دعوت نمی‌کند، او که این جمله را یادم نداده، من خودم می‌گویم، اما اگر پدرم هم یادم داده باشد، حقیقت را گفته است. روایتش خیلی طولانی است که من این قسمتش را برای شاهد مثال عرض کردم.

فرمودند: یا جابر، أَیَکْتَفِی مَنِ ینْتَحَلُ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ. الأمالی للطوسی، مجلس 46، ص735، ح1.

جابر جُعفی! آیا یک عده به‌همین اکتفا می‌کنند که خودشان را به‌ما بچسبانند که ما شیعه هستیم؟ حضرت در این روایت دو بار یا سه بار قسم می‌خورد که فوالله، شیعه ما نیست مگر کسی که تقوا را پیشه کند و از خدا اطاعت کند.

وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ؛

شیعیان ما شناخته نمی‌شوند مگر به تواضع و تخشع، و امانت. شیعه ما متکبر نیست، خود بزرگ بین نیست، متواضع است، شیعه ما از خدا می‌ترسد، خشیت دارد، شیعه ما امانت‌دار است،

وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ:

شیعیان ما با زیادی ذکر خدا شناخته می‌شوند، شیعیان ما با روزه‌های مستحبی و واجب شناخته می‌شوند و نماز،

وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ؛

احسان به پدر و مادر و محبت و نیکی به پدر و مادر. بَرُّ الوالدین و بِرُّ الوالدین، هر دو در قرآن تلفظ شده است. فرق این دو این است که بَر دایره‌اش وسیع‌تر است از بِر. بِر به‌معنای خوبی است، بَر به‌معنای نیکی است با گسترش بیشتر. مثلاً بیابان را مثال می‌زنند که بَر است این بیابان.

وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ؛

شیعیان ما نسبت به‌همسایگان خودشان تعهد دارند، نه تنها آنها را اذیت نمی‌کنند، بلکه تلاش می‌کنند مشکلات آنها را حل کنند،

وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ؛

به‌مساکین می‌رسند، به‌ورشکستگان می‌رسند، آنهایی که کم آورده‌اند،

وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ؛

راست می‌گویند،

وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ؛

شیعیان ما با قرآن مأنوسند،

وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ؛

شیعیان ما با زبانشان کسی را نمی‌رنجانند، زخم زبان نمی‌زنند، کنایه نمی‌زنند، این‌هایی که زخم زبان می‌زنند بدانند چه زنان چه مردها، بدانند که هر زخم زبان یک نیش عقرب برای خودمان درست کردیم.

در جلسات اخلاق خصوصی عرض کردم عزیزانی که شرف حضور داشتند، این قصه را زیاد گفتم حالا خیلی هست اما این یکی را عرض می‌کنم. آیت‌الله مظاهری از علما و مراجع اصفهانند. فرمودند: یکی از افراد از دنیا رفته بود، بعد از مرگ دیدم که ایشان در یک قصر و کاخ خیلی وسیع هستند و کنیز و کلفتو نوکر فراوانی دارد. گفتم: عجب جایگاه خوبی داری! گفت: بله من جایگاه خوبی دارم، اما یک صحنه این قصر و این نعمت‌ها و این امکانات را بر من تلخ کرده. گفتم: چیست؟ گفت: یک عقربی صبح به‌صبح می‌آید من را یک نیش می‌زند و می‌رود، این عقرب هر روز صبح می‌آید و تا دردش تا روز بعد می‌خواهد خوب شود، دوباره می‌آید و نیش می‌زند. سوال کردم: آخر جرم من چه بوده که عقرب بر من مسلط شده؟ گفتند: شما در دنیا به‌فلانی یک زخم زبانی زدی، او هنوز می‌سوزد. تا او از تو راضی نشود این عقرب بر تو مسلط است باید او را راضی کنی تا این عقرب نیاید. خیلی باید مواظب زبان‌هایمان باشیم که با زبان خودمان، عقرب درست نکنیم برای خودمان.

شب یکشنبه است متعلق است به‌امیرالمؤمنین و زهرا سلام الله علیهما. امشب می‌رویم در خانه ایشان، این دو مظلوم عالم.

 ای اولین مظلوم در خانه نشسته،

 بنشین به‌بالین منِ پهلو شکسته

عقده ز کارم وا شده، آزادی ام امضا شده،

مظلوم علی جان

در پیش چشم من دو دست تو ببستند

دستِ تو را بستند و دستِ من بشکستند

زینب بگو بیرون رود تا ناله‌هایم نشنود. مظلوم علی جان

 حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن

 مزد زحمات شب و روز پدرم بود

در پیش چشم من دو بار مرگ گشت مجسم

 کز هر دو خبر شوهر نیکو سیرم بود.

مردم، یک روز فشار در و دیوار مرا کشت

 قنفذ به‌خدا باعث مرگ دگرم بود.  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۰۲
مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی